کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چسب
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) ماده ای چسبنده که با آن دو قطعه از هر چیزی را به هم بچسبانند. به ویژه انواع صنعتی آن که ترکیب های گوناگون دارد: چسب چوب ، چسب آهن ، چسب صحافی و غیره . ؛ ~ زخم نوار چسب دار و استرلیزه شده برای زخم بندی . ؛~ قطره ای هر نوع چسب مایع فوری ...
-
جستوجو در متن
-
لوز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) چسب .
-
باحال
فرهنگ فارسی معین
[ فا - ع . ] (ص مر.) شوخ و سرزنده ، دل چسب ، شاداب .
-
اسکاچ
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) (اِ.) 1 - مأخوذ از اسکاچ برایت که نام تجاری یک نوع لیف ظرفشویی است برای شستن ظروف آشپزخانه . 2 - مأخوذ از نام اسکاچ که نام تجارتی نوعی چسب است . نوار چسب بی رنگ . 3 - نوعی ویسکی . 4 - پارچة چهارخانه : دامن اسکاچ .
-
نشاسته
فرهنگ فارسی معین
(نِ تِ) (اِ.) ماده ای است سفید و بی بو و بی مزه تهیه شده از گندم یا سیب زمینی که هم استفاده خوراکی دارد و هم برای آهار دادن پارچه و ساختن چسب و... به کارمی رود.
-
کتیرا
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ سر. ] (اِ.) صمغی است در مغز ساقة گون که چون در آخر بهار آن را ببرند با فشار از ساقه بیرون می آید. این ماده بیشتر در نساجی و پارچه بافی و کاغذسازی و ساختن چسب به کار می رود.