کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرخِ دُم ثابت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چرخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - هر وسیله مدور که حرکت دورانی داشته باشد و حول محور خود بچرخد مانند چرخ دوچرخه یا چرخ اتومبیل . 2 - هر دستگاهی که با گردش دور محوری کار کند مثل چرخ دولاب ، چرخ عصاری . ؛~ خیاطی دستگاه مخصوص دوخت پارچه و همانند آن . ؛~ گوشت دستگاه مخ...
-
چرخ
فرهنگ فارسی معین
(چَ) [ په . ] (اِ.)1 - کنایه از: آسمان . 2 - نوعی کمان سخت . ؛~ کسی لنگ زدن (کن .) با مشکل و دشواری مواجه شدن .
-
چرخ زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) 1 - چرخیدن ، گشتن . 2 - آوارگی ، سرگشتگی .
-
چرخ فلک
فرهنگ فارسی معین
( ~ ~.) [ فا - ع . ] (اِمر.) نوعی اسباب تفریحی کودکان که عبارت از دستگاه گردنده ای است که بر آن صندلی هایی ساخته شده که در آن می نشینند و در هوا دور محوری می چرخند.
-
چرخ کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - به وسیلة دستگاه مخصوص عصارة چیزی را گرفتن . 2 - با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آن را تیز کردن . 3 - به وسیلة دستگاهی گوشت را ریزریز کردن . 4 - در پزشکی با دستگاه خاصی دندان را تراشیدن .
-
چرخ انداز
فرهنگ فارسی معین
(چَ. اَ) (ص فا.) تیرانداز، کمانگیر.
-
چرخ ریسک
فرهنگ فارسی معین
(چَ. سَ) (اِمر.) پرنده ای است کوچک مانند گنجشک که به رنگ های آبی ، خاکستری ، زرد و سیاه وجود دارد.
-
چرخ فلک
فرهنگ فارسی معین
(چَ خِ فَ لَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) آسمان ، سپهر، چرخ گردنده .
-
نیم چرخ
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِمر.) نوعی کمان .
-
نیم چرخ
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) (عا.) برخاستن از روی زمین نه به کمال به نحوی که بدن خمیده نماید.