کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرا و چون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مطیه
فرهنگ فارسی معین
(مَ یِّ) [ ع . مطیة ] (اِ.) حیوان سواری چون اسب و استر و اشتر.
-
ابرو کمانی
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) (ص مر.) ابرویی چون کمان و دارای خمیدگی بیش از حد معمول .
-
گله
فرهنگ فارسی معین
(گُ لِ یا لَ) (اِ.) زلف پیچیده و مجعد زنان چون موی زنگی .
-
موقوص
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) [ ع . ] (اِمف . ص .) 1 - گردن کوتاه . 2 - در علم عروض : وقص آن است که دوم فاصله را بیفکنند «مفاعلن » ماند و «مفاعلن » چون از «متفاعلن » منشعب باشد، آن را موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدین زحاف یکی ساقط می شود آن را ...
-
گلاج
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) = گولاج . گولانج : نانی است تنک چون کاغذ که از نشاسته و سفیدة تخم مرغ پزند و در شربت قند و نبات ریزه کنند و خورند؛ لابرلا.
-
وقص
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شکستن (گردن و غیره ). 2 - در علم عروض جمع بین اضمار و خبن . «آن است که دوم فاصله را بیفکنند (از متفاعلن ) «مفاعلن » ماند و «مفاعلن » چون از «متفاعلن » منشعب باشد آن را موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدی...
-
آبخسب
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِفا. اِمر.) چارپایی که چون آب ببیند در آن بخسبد و این از عیوب چارپایان است .
-
ال
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع . ] (حر. تعریف ) حرف تعریف است در عربی و آن چون بر اسمی نکره درآید، آن را معرفه سازد.
-
پیک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) ورق بازی که بر آن صورتی چون سر نیزه است و به همین مناسبت آن را بدین نام خوانند.
-
سازق
فرهنگ فارسی معین
(زِ)(اِ.) نوعی سقز که از شکاف درخت سرو به دست آید و چون آن را مشتعل کنند مانند مشعل می سوزد.
-
یقطین
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ ع . ] (اِ.) هر بوته که بر زمین پهن شود چون خربزه ، کدو، خیار و جز آن .
-
گاوتکیه
فرهنگ فارسی معین
(تِ یَ یا یِ) [ فا - ع . ] (اِمر.) تکیه و متکای بزرگ طولانی که بزرگان چون بر مسند نشینند آن را بر پشت گذارند.
-
الا
فرهنگ فارسی معین
(اِ لّ) [ ع . ] (ق .) 1 - دلالت بر استثنا کند: مگر، بجز. 2 - جز، بدون . 3 - فقط ، منحصراً. ؛~ و بلّ ا بدون برو و برگرد، بی چون و چرا.
-
چقرمه
فرهنگ فارسی معین
(چَ قِ مِ یا مَ) (اِ.) 1 - غذایی از گوشت و تخم مرغ و پیاز. 2 - هر چیز سخت چون چرم و مانند آن .
-
ژیمناستیک
فرهنگ فارسی معین
(مْ سْ کْ) [ فر. ] (اِ.) ورزشی است به منظور پرورش و آماده سازی بدن برای نمایش حرکت های تعادلی و به کارگیری ابزاری چون پارالل ، بارفیکس ، خرک و...