کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاپ کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چاپ چی
فرهنگ فارسی معین
[ هند - تر. ] (ص مر.) 1 - چاپ کننده . 2 - کارگر چاپ خانه .
-
جستوجو در متن
-
طبع کردن
فرهنگ فارسی معین
(طَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) چاپ کردن .
-
طبع
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - مهر کردن ، سر زدن . 2 - نقش کردن . 3 - چاپ کردن .
-
انطباع
فرهنگ فارسی معین
(اِ طِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نقش پذیرفتن . 2 - چاپ کردن . 3 - (اِ.) چاپ .
-
طباعت
فرهنگ فارسی معین
(طِ عَ) [ ع . طباعة ] (اِمص .) 1 - چاپ کردن . 2 - شمشیرسازی .
-
رتاتیو
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ فر. ] (اِ.) ماشین چاپ سریع که علاوه بر چاپ ، برش کاغذ و دسته کردن آن را نیز خود انجام می دهد و معمولاً با بوبین (قرقره ) کار می کند.
-
اپراتور
فرهنگ فارسی معین
(اُ پِ تُ) [ فر. ] (اِ.) شخص متصدی کار کردن با دستگاهی خاص مانند تلفن ، کامپیوتر، چاپ و غیره ، کاروَر. (فره ).
-
ویرایش
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِمص .) زیاد یا کم کردن مطلب ، تصحیح و تنقیح متن هایی که جهت چاپ و نشر آماده می کنند.
-
کاغذ
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ از چی . ] (اِ.) ورقة نازک ، خم پذیر و مسطحی که معمولاً از خمیر الیاف گیاهی ساخته می شود و غالباً بر آن چیز نویسند یا چاپ کنند. ؛ ~سیاه کردن کنایه از: نویسندگی کردن ، نوشتن (حالت تحقیر). ؛~پاره کاغذی که محتوی آن فاقد ارزش است .
-
حروفچین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) کارگر چاپخانه که حرف های سربی را برای چاپ کردن طبق نمونه می چیند که امروزه این کار توسط کامپیوتر و با برنامة خاص خود انجام می گیرد.
-
غلط
فرهنگ فارسی معین
(غَ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) اشتباه کردن . 2 - (ص .) نادرست . 3 - (اِ.) خطا. 4 - فضولی ، تجاوز. ؛ چه ~ها (کن .) چه فضولی ها. ؛ ~ چاپی غلطی که در چاپ به وسیلة حروفچین یا مصحح روی دهد. ؛ ~ مشهور (مصطلح ) کلمه ای که از لحاظ لغت و دستور زبان غلط و...