کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چانهکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) استخوان زنخ ، فک اسفل . ؛~ خود را خسته کردن حرف های بی نتیجه زدن .
-
چانه
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(اِ.) گلولة خمیر شده ؛ چونه .
-
چانه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) سخن منثور؛ مق . چامه .
-
کن
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِ.) بخیه ، بخیه ای که به لباس یا چیز دیگر زنند.
-
چانه انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ تَ) (مص ل .) آخرین حرکت فرد محتضَر پیش از مرگ .
-
چانه داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ)(مص ل .) قدرت پرگویی داشتن ، پرگویی کردن .
-
چانه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص ل .) 1 - پرحرفی کردن . 2 - سخن بسیار گفتن برای پایین آوردن قیمت چیزی .
-
بنه کن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) (اِمر.) حرکت دسته جمعی یک خانواده یا یک دسته از جایی به جایی .
-
پاک کن
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِمر.) ماده پلاستیکی نرمی که در کارخانه به صورت قالبی ساخته شده است و برای پاک کردن نوشته به کار می رود.
-
جامه کن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) (اِمر.) سربینه ، رخت کن حمام .
-
درباز کن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ) (اِمر.) آلتی برای باز کردن در بطری ، کنسرو و امثالهم .
-
رخت کن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) (اِمر.) اتاقی که در آن لباس از تن درآورند و در جارختی گذارند، جایی از گرمابه که در آن لباس ها را از تن درآورند.
-
غلبه کن
فرهنگ فارسی معین
(غُ لْ بِ کَ) (اِ.) (عا.) از بیخ کنده شدن .
-
کت کن
فرهنگ فارسی معین
(کَ. کَ) (ص فا.) کاریزکن ، مقنی .
-
گرم کن
فرهنگ فارسی معین
(گَ. کُ) (اِ.) 1 - وسیله ای که برای گرم کردن به کار می رود. 2 - لباس کشباف نرم و ضخیم به صورت بلوز یا بلوز و شلوار.