کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچ و تاب رفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیچ گوشتی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) ابزاری است که به وسیلة آن پیچ ها را باز می کنند.
-
نواله پیچ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - لقمه دهنده . 2 - احسان کننده .
-
عنان پیچ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) سوارکار چیره دست .
-
گوش پیچ دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) تنبیه کردن .
-
جستوجو در متن
-
تاب خوردن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - در تاب نشستن و در هوا به جلو و عقب رفتن . 2 - پیچ و خم پیدا کردن .
-
وز
فرهنگ فارسی معین
(وِ) (اِ.) فِر، موی پُر پیچ و تاب .
-
تجعد
فرهنگ فارسی معین
(تَ جَ عُّ) [ ع . ] (اِ.) پیچ و تاب پیدا کردن مو.
-
کش و قوس
فرهنگ فارسی معین
(کِ شُ قُ) [ فا - ع . ] (اِمر.) (عا.) پیچ و تاب .
-
تاب
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) پیچ و خمی که در ریسمان و زلف و امثال آن باشد. 2 - خلل ، فساد. 3 - خشم ، قهر. 4 - غم ، رنج . 5 - کجی (در چشم )، اعوجاج . 6 - (ص فا.) در بعضی ترکیبات به معنی «تابنده » آید: ریسمان تاب .
-
فرفری
فرهنگ فارسی معین
(فِ فِ رْ) (ص نسب .) (عا.) موی مجعد، موی پر پیچ و تاب .
-
مجعد
فرهنگ فارسی معین
(مُ جَ عَّ) [ ع . ] (اِمف .) موی پیچ و تاب دار، موی ناصاف .
-
تاباندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - روشن ساختن ، برافروختن . 2 - تاب دادن ، پیچ و خم دادن . 3 - گرم کردن ، تافتن . 4 - اعراض کردن .
-
تاب بازی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) بازی و تفریح کردن با تاب .
-
تاب و توش
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِمر.) 1 - تاب و توان . 2 - وسایل زندگی ، اسباب معیشت .