کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچیدگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پیچاک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پیچیدگی ، پیچ و خم بسیار.
-
کاغذبازی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) مجازاً: زیاده روی در تشریفات اداری که باعث پیچیدگی و کندی جریان کارها می شود.
-
التواء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پیچ خوردن ، پیچیده شدن . 2 - (اِمص .) پیچیدگی ، پیچش ، خمیدگی .
-
پیچش
فرهنگ فارسی معین
(چِ) (اِمص .) 1 - پیچیدگی ، کجی . 2 - گره خوردن . 3 - از درد به خود پیچیدن .
-
مطوی
فرهنگ فارسی معین
(مَ یّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) در هم پیچیده ، درنوردیده . 2 - پوشیده . 3 - (اِ.) پیچیدگی ، حلقه .
-
گره
فرهنگ فارسی معین
(گِ رَ یا رِ) [ په . ] (اِ.) 1 - پیچیدگی و درهم شدگی نخ و ریسمان یا چیز دیگر. 2 - برآمدگی هایی از ساقه که برگ ها روی آن قرار دارند. 3 - مشکل ، گرفتاری . ؛ ~بر ابرو زدن کنایه از: رو ترش کردن ، عبوس شدن .