کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیوستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیوستن
فرهنگ فارسی معین
(پِ وَ تَ) (مص م .) 1 - وصل کردن ، اتصال دادن . 2 - افزودن ، ملحق کردن . 3 - وصلت کردن ، ازدواج کردن . 4 - سرودن ، به نظم درآوردن .
-
جستوجو در متن
-
پیوندگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) جای به هم پیوستن دو استخوان . مفصل ، بند.
-
اصهار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) [ ع . ] (مص ل .) به دامادی پیوستن .
-
التحاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) در رسیدن ، پیوستن .
-
تلفیق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) به هم بستن ، به هم پیوستن ، مرتب کردن .
-
چسبانیدن
فرهنگ فارسی معین
(چَ دَ) (مص م .) = چسباند: متصل کردن دو چیز به هم ، پیوستن دو چیز به یکدیگر.
-
وصلت
فرهنگ فارسی معین
(وَ لَ) [ ع . وصلة ] (اِ.)پیوستن ، پیوستگی .
-
دوختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] 1 - دو تکه پارچه را به وسیلة سوزن و نخ به هم پیوستن . 3 - با تیر یا نیزه درع و زره را به بدن دشمن پیوستن .
-
اشتباک
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) به هم در شدن ، به هم پیوستن ، در آمیختن ، شبکه شبکه شدن .
-
التحام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) به هم پیوستن ، به هم چسبیدن ، جوش خوردن (زخم یا چیز دیگر).
-
التقاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - دیدار کردن ، یکدیگر را دیدن . 2 - پیوستن .
-
تبتل
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ تُّ) [ ع . ] (مص ل .) از دنیا بریدن و به خدا پیوستن .
-
تنسیق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نظم دادن . 2 - به هم پیوستن .
-
تقلص
فرهنگ فارسی معین
(تَ قَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) به هم پیوستن ، در هم کشیدن .