کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِ.) چربی ، روغن ، به ویژه چربی حیوانی . ؛ ~ چیزی را به تن مالیدن خود را برای تحمل امر ناگواری آماده کردن .
-
واژههای مشابه
-
پیه سوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) نوعی چراغ با ظرف سفالی یا فلزی که در آن پیه یا روغن کرچک را به جای نفت می ریختند و فتیله ای پنبه ای را برای روشن کردن در آن قرار می دادند.
-
جستوجو در متن
-
په
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (اِ.) پیه ، چربی .
-
وز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) چربی ، پیه .
-
چربش
فرهنگ فارسی معین
(چَ بِ) [ په . ] (اِ.) = چربیش : پیه سوختنی ، چربی .
-
شحمه
فرهنگ فارسی معین
(شَ مَ یا مِ) [ ع . شحمة ] (اِ.) قطعه ای پیه .
-
پرک
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (اِ.) 1 - بوی پیه گندیده . 2 - بوی ظرف چرب ناپاک شسته و مانند آن .
-
زویج
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِ.) = زویش : نوعی خوراک که از قطعات رودة گاو یا گوسفند آکنده از پیه و گوشت تهیه کنند.
-
قشم
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آبراهه . 2 - سرشت ، طبیعت . 3 - پیه . 4 - گوشت پخته و سرخ شده .
-
لنتر
فرهنگ فارسی معین
(لَ تَ) [ فر. ] (اِ.) نوعی چراغ به بزرگی کاسه ای بزرگ که در آن روغن یا پیه کنند و فتیله ای دارد و آن را با دو زنجیر از سقف آویزند.
-
چربی
فرهنگ فارسی معین
(چَ) [ په . ] (اِمر.) 1 - (اِمص .) پیه . 2 - مادة روغنی که روی آبگوشت جمع می شود. 3 - سرشیر، قیماق . 4 - (مص ل .) به ملایمت رفتار کردن ، مهربانی نمودن .
-
شمع
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - موم . 2 - آلتی که از موم یا پیه سازند و در میان آن فتیله ای قرار دهند و آن را برفروزند تا روشنایی دهد. 3 - آلتی در انتهای سیلندر و روی سرسیلندر که روی موتور اتومبیل نصب می شود.
-
دنبه
فرهنگ فارسی معین
(دُ بِ) (اِ.) 1 - دمبه ، جزیی از بدن گوسفند که به جای دم در انتهای خلفی تنة او آویخته و محتوی چربی است . 2 - پیه ، چربی . ؛ ~گذار کردن نوعی رَمل و جادو برای از میان برداشتن یا آسیب رساندن به کسی . با دُنبه آدمکی درست می کردند و با نیت آسیب رساندن ب...