کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیش پیش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فراز کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص م .) 1 - باز کردن . 2 - بستن . 3 - نزدیک کردن . 4 - پیش آوردن ، پیش بردن . 5 - ساختن .
-
ادعاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ دِّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دعوی کردن ، مدعی شدن . 2 - نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کارزار. 3 - آرزو کردن .
-
عارض شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - پیش آمدن ، رخ دادن . 2 - شکایت کردن ، دادخواهی کردن .
-
فرا کردن
فرهنگ فارسی معین
(فَ. کَ دَ) (مص م .) 1 - پیش آوردن . 2 - دست دراز کردن . 3 - برگزیدن . 4 - برانگیختن . 5 - بستن .
-
به دست گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. دَ. گِ رِ تَ) (مص ل .) پیشه کردن ، در پیش گرفتن .
-
تصادف
فرهنگ فارسی معین
(تَ دُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برخورد کردن . 2 - پیش آمدن ، رخ دادن .
-
تقدیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پیشکش کردن ، هدیه دادن . 2 - پیش انداختن .
-
دستاران
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) 1 - مزدی که پیش از کار کردن به مزدور دهند. 2 - شاگردانه .
-
تبکیت
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خاموش کردن ، زبان بند کردن . 2 - زدن کسی را به شمشیر و چوب دستی . 3 - پیش آمدن کسی را به مکروه . 4 - غلبه کردن به حجت .
-
درگرفتن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. گِ رِ تَ) (مص ل .) 1 - تأثیر کردن ، اثر کردن . 2 - روشن شدن ، شعله ور شدن . 3 - در پیش گرفتن ، آغاز کردن . 4 - پذیرفتن .
-
تحدی
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ دّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) برابری کردن در کاری . 2 - نبرد جستن ، به نبرد خواندن . 3 - فزونی جستن . 4 - (مص م .) قصد کردن چیزی را. 5 - پیش خواندن .
-
جمع آوری
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (حامص .) 1 - جمع کردن ، گ رد کردن ، فراهم آوردن . 2 - پیش گیری از انتشار یا گسترش . 3 - نظم دادن به چیزهای آشفته و در هم بر هم .
-
چاشنی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) (مص م .) 1 - مزه کردن ، چشیدن . 2 - مزه کردن غذا توسط کسی که مأمور این کار بود، پیش از غذا خوردن پادشاه .
-
بر زدن
فرهنگ فارسی معین
(بُ. زَ دَ) (مص م .) برهم زدن و زیر و رو کردن ورق ها پیش از بازی .
-
پس شاشیدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - بد شدن حال پیش از بهبودی . 2 - عقب رفتن ، تنزل کردن .