کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشداروی دومرحلهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیش پیش
فرهنگ فارسی معین
(ق مر.) جلو جلو، پیشاپیش .
-
پیش افتادن
فرهنگ فارسی معین
(اُ دَ) (مص ل .) 1 - جلو زدن . 2 - برتری یافتن .
-
پیش افکندن
فرهنگ فارسی معین
(اَ کَ دَ) (مص م .) 1 - پیش انداختن . 2 - پایین انداختن .
-
پیش بردن
فرهنگ فارسی معین
(بُ دَ) (مص م .) 1 - پیروز شدن ، کامیاب شدن . 2 - انجام دادن ، اجرا کردن .
-
پیش خواندن
فرهنگ فارسی معین
(خا دَ) (مص م .) احضار کردن .
-
پیش دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - دادن از پیش ، دادن از قبل . 2 - درس را به معلم پس دادن . 3 - ضمه دادن حرف ، مضموم خواندن حرفی را. 4 - مضموم نوشتن حرفی را.
-
پیش رفتن
فرهنگ فارسی معین
(رَ تَ) (مص ل .) نزدیک رفتن .
-
پیش قبض
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - نوعی از اسلحه . 2 - فنی است از کشتی و آن عبارت است از دست بر دست حریف گذاشتن و به انواع مختلف زور زدن . 3 - محلی است از قسمت جلو کمر و نواحی مجاور که طرف با دست آن را تواند گرفت .
-
پیش قسط
فرهنگ فارسی معین
(قِ) (اِمر.) 1 - مساعده ، وجهی که پیشکی دهند. 2 - قسمت نخست از چند قسط . 3 - بیعانه .
-
پیش کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) فرستادن ، از پیش فرستادن .
-
پیش کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص م .) مطرح کردن ، عنوان کردن .
-
پیش آمد
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِمر.) حادثه ، روی داد.
-
پیش آمدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (مص ل .) 1 - نزدیک آمدن . 2 - اتفاق افتادن ، روی دادن .
-
پیش اندیش
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (ص .) محتاط ، عاقل .
-
پیش بخاری
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِمر.) حفاظ مانندی که جلوی بخاری قرار می دادند تا مانع از جهیدن آتش به بیرون از بخاری شود.