کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشخان 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیش پیش
فرهنگ فارسی معین
(ق مر.) جلو جلو، پیشاپیش .
-
پیش خواندن
فرهنگ فارسی معین
(خا دَ) (مص م .) احضار کردن .
-
پیش رفتن
فرهنگ فارسی معین
(رَ تَ) (مص ل .) نزدیک رفتن .
-
پیش فاکتور
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فا - انگ . ] (اِ.) برگه ای که نشان می دهد فروشنده آمادگی فروش کالایی را به بهای اعلام شده دارد.
-
پیش کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) فرستادن ، از پیش فرستادن .
-
پیش کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص م .) مطرح کردن ، عنوان کردن .
-
پیش آگهی
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (اِمر.) آگهی ای که پیش از زمان پرداخت سند، برای وام دار فرستاده می شود، اخطاریه .
-
پیش آمد
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِمر.) حادثه ، روی داد.
-
پیش اندیش
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (ص .) محتاط ، عاقل .
-
پیش بخاری
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِمر.) حفاظ مانندی که جلوی بخاری قرار می دادند تا مانع از جهیدن آتش به بیرون از بخاری شود.
-
پیش بند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) پارچه ای که به وسیلة آن قسمت جلو سینه و دامن را می پوشانند تا هنگام کار لباس کثیف نشود.
-
پیش بها
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) پولی که پیش از دریافت کالا به فروشنده دهند تا هنگام تحویل کالا بقیه پول را بپردازند، بیعانه .
-
پیش بین
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) با احتیاط ، دوراندیش .
-
پیش پرداخت
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِمر.) پولی که پیش از موعد مقرر به کارگران و حقوق بگیران پرداخت شود، مساعده .
-
پیش پرده
فرهنگ فارسی معین
(پَ دِ) (اِ.) فیلم کوتاهی که دربردارندة منتخبی از نماهای حساس و جذاب فیلم اصلی باشد و نمایش فیلم اصلی را در آینده ای نزدیک نوید دهد.