کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیر و زمین گیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زمین گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) درمانده ، ناتوان .
-
زمن
فرهنگ فارسی معین
(زَ مِ) [ ع . ] (ص .) زمین گیر، بر جای مانده .
-
مزمن
فرهنگ فارسی معین
(مُ مَ) [ ع . ] (اِمف .) زمین گیر، عاجز.
-
ضمن
فرهنگ فارسی معین
(ضَ مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - بیمار در جای بمانده ، زمین گیر. 2 - عاشق .
-
یاره گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِفا.) 1 - باج و خراج گیر. 2 - جمع کنندة محصول .
-
حیص و بیص
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ بِ) [ ع . ] (اِمر.) گیر و دار، تنگی و گرفتاری .
-
پاچه گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) کنایه از: آدم مردم آزار و مزاحم .
-
پویش
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِ.) حرکت و فعالیت پی گیر در جستجوی چیزی .
-
گره گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) مجعد، پُرپیچ و تاب .
-
دار و گیر
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِمر.) 1 - توقیف و مقید کردن اشخاص . 2 - جنگ ، جدال ، هنگامه ، معرکه .
-
وبا
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . وباء ] (اِ.) نوعی بیماری عفونی و همه گیر و مسری .
-
سرخک
فرهنگ فارسی معین
(سُ خَ) (اِ.) مرضی عفونی واگیر و همه گیر که مصونیت می دهد.
-
اراضی
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ اَرض . 1 - زمین ها. 2 - زمین های دایر و مزروع . ؛ ~ موات زمین - هایی که دایر نباشد و مالکی نداشته باشد. ؛~ ِ عُشر زمین هایی که موقع گرفتن مالیات مساحت آن منظور نمی شود. ؛ ~ بایر زمین هایی که در آن ها کشت و زرع و آبادی...
-
خاله زنک
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ نَ) (ص مر.) (کن .) شخص دارای رفتار و گفتار مبتذل ، سخن چین و پی گیر موضوع های بی اهمیت و غیرجدی .
-
صفصف
فرهنگ فارسی معین
(صَ صَ) [ ع . ] (اِ.) زمین هموار، زمین هامون و نرم .