کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیرو
فرهنگ فارسی معین
(پَ یا پِ رُ یا رَ) (ص فا.) پس رو، دنبال رو.
-
پیرو
فرهنگ فارسی معین
(اِمصغ .) پیر کوچک اندام .
-
پیرو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کیسه ، کیسة پول .
-
جستوجو در متن
-
بلشویک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ روس . ] (ص .) پیرو مرام بلشویسم .
-
برهمایی
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص نسب .) پیرو فرقة برهمایی .
-
قافی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) از پی رونده ، پیرو.
-
اپورتونیست
فرهنگ فارسی معین
(اُ پُ تُ) [ انگ . ] (ص .) پیرو اپورتونیسم .
-
اومانیست
فرهنگ فارسی معین
(اُ نِ) [ فر. ] (ص .) پیرو مکتب اومانیسم .
-
امپرسیونیست
فرهنگ فارسی معین
(اَ پِ) [ فر. ] (ص .) پیرو مکتب امپرسیونیسم .
-
پسوا
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) پیرو، تابع ؛ مق . پیشوا.
-
سپس رو
فرهنگ فارسی معین
(س پَ. رَ) (ص فا.) تابع ، پیرو.
-
شاعی
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) 1 - پیرو، طرفدار. 2 - شیعه ، شیعی .
-
فاشیست
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (ص .)آن که پیرو مسلک سیاسی فاشیسم باشد.
-
مانوی
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص نسب .) پیرو دین مانی .