کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیاده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص . اِ.) 1 - کسی که با پای راه می رود و سواره نیست . 2 - بخشی از ارتش که سواره نیستند. 3 - ضعیف ، مسکین . 4 - یکی از مهره های شطرنج . 5 - عامی ، بی سواد.
-
واژههای مشابه
-
پیاده شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ)(مص ل .)1 - عزل کردن . 2 - (عا.) هزینة سنگین را متحمل شدن ، پیشامد هزینه بَر.
-
پیاده کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) (عا.) 1 - تعمیر کردن موتور ماشین . 2 - ضرر رساندن .
-
پیاده رو
فرهنگ فارسی معین
( ~. رُ) (اِمر.) قسمی از دو جانب خیابان که محل رفت و آمد عابران پیاده است .
-
پیاده نظام
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) [ فا - ع . ] (اِمر.) بخشی از لشکر که افراد آن پیاده اند.
-
جستوجو در متن
-
راجل
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِفا.) کسی که پیاده راه رود، پیاده .
-
پاسوار
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) پیادة جلد و چابک .
-
چوگان بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) نوعی ورزش و بازی که وسیلة آن چوگان و گوی است ، و آن را سواره یا پیاده بازی کنند.
-
سواره
فرهنگ فارسی معین
(سَ رِ) (ص . اِ.) 1 - سوار. 2 - (ق .) مقابل پیاده . ~
-
فرود آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . وَ یا وُ دَ) (مص م .)1 - پایین آوردن . 2 - پیاده کردن .
-
کورس
فرهنگ فارسی معین
(رْ) [ فر. ] (اِ.) 1 - مسابقه . 2 - (عا.) هر بار سوار و پیاده شدن از اتوبوس .
-
پره زدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ رِ. زَ دَ) (مص ل .) حلقه زدن لشکر از سوار و پیاده گرد شکار.
-
پره کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ دَ)(مص ل .)صف کشیدن ، ایستادن گروه سوار و پیاده در یک امتداد.