کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پِی پله ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پی
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (اِ.) عصب ، رشته سفید رنگ و سختی در بدن انسان و حیوان .
-
پی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - سیزدهمین حرف الفبای یونانی ( ~) و آن نمایندة ستاره های قدر شانزدهم است . 2 - نشانة رابطة ثابت میان محیط دایره با قطر آن و آن تقریباً مساوی با 14/3 است .
-
پی
فرهنگ فارسی معین
هم (پِ یِ هَ) (ق مر.) پی درپی ، پشت سر هم .
-
پی
فرهنگ فارسی معین
(پَ یا پِ) (اِ.) 1 - پا، قدم ، گام . 2 - فاصلة میان دو کف پا هنگام راه رفتن . 3 - بنیاد. 4 - نشان پا، ردُ پا. 5 - تاب ، توان . 6 - مقدار کف پا. 7 - عقب ، پس .
-
پی بردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ دَ) (مص ل .) آگاه گشتن ، اطلاع یافتن .
-
پی سپاردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. س ِ دَ) (مص ل .) پی سپردن ، راه رفتن .
-
پی سپر
فرهنگ فارسی معین
( ~. سِ پَ)1 - (ص فا.)رونده ، سالک . 2 - (ص مف .) پایمال شده ، لگدکوب شده .
-
پی سپردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. س ِ پَ دَ)(مص م .) 1 - پایمال کردن . 2 - عبور کردن .
-
پی کردن
فرهنگ فارسی معین
(پِ. کَ دَ) (مص م .) رگ و پی پا را قطع کردن ، عاجز کردن .
-
پی آمد
فرهنگ فارسی معین
(پَ مَ) (اِ.) 1 - عارضه . 2 - حادثه .
-
پی آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ دَ) (مص ل .) تاب آوردن ، طاقت داشتن .
-
پی افکندن
فرهنگ فارسی معین
(پِ. اَ کَ دَ) (مص م .) بنیاد نهادن .
-
پی برداشتن
فرهنگ فارسی معین
(پِ. بَ تَ) (مص م .) تعقیب کردن .
-
پی جر
فرهنگ فارسی معین
(پِ جِ) [ انگ . ] (اِ.) دستگاهی که به وسیلة آن ، شخص برای تماس گرفتن از طریق تلفن با شخص مورد نظر فراخوانده شود، پی جو (فره )، فراخوان .
-
پی جوی
فرهنگ فارسی معین
(پَ یا پِ) (ص فا.) 1 - جویندة ردّ پا یا اثر چیزی . 2 - جست و جو کننده .