کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پَس و پسله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پس
فرهنگ فارسی معین
رفتن (پَ. رَ تَ)(مص ل .)1 - عقب رفتن . 2 - تنزل کردن .
-
پس
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ په . ] (اِ.) پسر، پور.
-
بای پس
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ انگ . ] (اِ.) نوعی عمل جراحی که در آن برای تغییر مسیر یکی از جریان های طبیعی بدن مجرایی فرعی را در محل پیوند می زنند.
-
پس آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ دَ) (مص م .) مراجعت دادن ، برگرداندن چیزی .
-
پس شاشیدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - بد شدن حال پیش از بهبودی . 2 - عقب رفتن ، تنزل کردن .
-
پس انداختن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. اَ تَ) (مص م .) 1 - تأخیر کردن . 2 - پس انداز کردن . 3 - (عا.) کنایه از: بچه به دنیا آوردن .
-
پس آهنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. هَ) (اِمر.) آهنی باشد که کفشگران در پس کفش نهند تا به آن کفش را فراخ کنند آنگاه که قالب را در کفش کنند.
-
پس افت
فرهنگ فارسی معین
(پَ . اُ) (اِ. ص .) 1 - بدهی عقب افتاده . 2 - اندوخته ، ذخیره .
-
پس افکندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ کَ دَ) (مص م .) پس انداز کردن ، ذخیره کردن .
-
پس انداز
فرهنگ فارسی معین
(پَ اَ) (اِ.) ذخیره ، اندوخته .
-
پس خور
فرهنگ فارسی معین
(پَ. خُ) 1 - (ص فا.) کسی که بازماندة غذای دیگران را می خورد. 2 - (ص مف .) بازماندة غذا.
-
پس دوزی
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (حامص .) دوختن لبه لباس با دست .
-
پس ران
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِفا.) = پس راننده : رانندة شتر، حاد.
-
پس شام
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) سحری ، غذای سحر.
-
پس فردا
فرهنگ فارسی معین
( ~. فَ) (ق مر.) یک روز بعد از فردا.