کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوش پر و پوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چپانی
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ. ص .) 1 - کهنه پوش ، ژنده پوش . 2 - رند بی سر و پا.
-
جلنبر
فرهنگ فارسی معین
(جُ لُ بُ) (ص .) = جلمبر: آدم ژنده - پوش و ژولیده .
-
پیراهن
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ په . ] (اِ.) تن پوش ، لباس . ؛ ~عثمان کردن بهانه کردن ، دستاویز قرار دادن . ؛~ بیشتر پاره کردن کنایه از: سن و تجربة بیشتر داشتن .
-
تانک
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) 1 - منبع بزرگ معمولاً استوانه ای جهت ذخیره مایعاتی مانند: آب ، نفت و ... 2 - از وسایط نقلیة جنگی زنجیردار که بدنة آن زره پوش و مجهز به توپ و مسلسل است .
-
پر
فرهنگ فارسی معین
و بال (پَ رُ) (مص ل .)1 - توانایی ، قدرت . 2 - بال و پر.
-
پر
فرهنگ فارسی معین
و پا قرص ( ~. قُ) (ص مر.) 1 - نیرومند. 2 - پابرجا، استوار.
-
زخار
فرهنگ فارسی معین
(زَ خّ) [ ع . ] (ص .) 1 - پر و لبریز. 2 - پر آب و مواج .
-
پر و بال زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص ل .) 1 - پرپر زدن ، بال و پر زدن . 2 - نفرینی است کنایه از: مردن .
-
جامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ په . ] (اِ.) 1 - لباس ، تن پوش . 2 - جام ، صراحی . 3 - پارچه ، پارچة نادوخته . ؛~ عباسیان کنایه از: لباس سیاه . ؛~ فرو نیل کردن کنایه از: سیاه کردن لباس به نشانة عزادار شدن . ؛~ قبا کردن کنایه از: پیراهن دریدن از شدت شور و وجد یا اندوه ...
-
کبس
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - چاه را انباشتن و پر کردن . 2 - پر کردن شکم از غذا.
-
پر
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ په . ] ( اِ.) بال مرغ ، آن چه بر تن پرندگان روید. ؛~ و بال گرفتن شاد شدن ، به شوق آمدن . ؛~ و بال کسی را گرفتن از او حمایت کردن .
-
بندکشی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) پر کردن درزهای نمای ساختمان با سیمان و ... .
-
جیرجیرو
فرهنگ فارسی معین
(ص .) آدم پر سر و صدا.
-
جیغو
فرهنگ فارسی معین
(ص .) (عا.) آدم پر سر و صدا. ؛ جیغ ~ بسیار جیغ کشنده .
-
راک
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) نوعی رقص پر جنب و جوش .