کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشیده شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پنج پوشیده
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ) (اِمر.) خمسة محتجبه است و آن پنج علم است : اول کیمیا، دوم لیمیا، سوم سیمیا، چهارم ریمیا، پنجم هیمیا.
-
جستوجو در متن
-
استتار
فرهنگ فارسی معین
(اِ ت ِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پوشیده شدن ، پنهان شدن . 2 - (مص م .)پنهان کردن .
-
شکل
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (مص ل .) پوشیده شدن امری .
-
اشتباه
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پوشیده شدن . 2 - مانند شدن چیزی به چیز دیگر. 3 - (اِ.) سهو، خطا.
-
اشکال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دشوار شدن . 2 - (اِمر.) پوشیده شدن کار. 3 - (اِمص .) دشواری . 4 - خرده گیری .
-
نهفتن
فرهنگ فارسی معین
(نُ یا نِ هُ تَ) [ په . ] 1 - (مص م .) پنهان کردن . 2 - (مص ل .) پوشیده شدن ، پنهان شدن .
-
فرو شدن
فرهنگ فارسی معین
(فُ. شُ دَ) (مص ل .) 1 - پایین رفتن . 2 - به زیر رفتن . 3 - فرود رفت . 4 - غروب کردن ، ناپدید شدن . 5 - داخل شدن . 6 - غوطه ور شدن . 7 - غرق شدن . 8 - انحطاط یافتن ، سقوط کردن . 9 - نابود شدن . 10 - پوشیده ماندن .
-
استعجام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پوشیده شدن . 2 - ناتوان شدن به سخن گفتن ، عاجز شدن در سخن . 3 - خاموش گشتن از پاسخ سایل 4 - بسته و مبهم شدم کلام .
-
التباس
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .)1 - درهم آمیختن . 2 - پوشیده شدن کار بر کسی . 3 - درهم آمیختگی .
-
غموضت
فرهنگ فارسی معین
(غُ ضَ) [ ع . غموضة ] 1 - (مص ل .) پوشیده شدن سخن و درک نشدن معنای آن . 2 - (اِمص .) پوشیدگی سخن .
-
مرغ
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ په . ] (اِ.) پرنده . ج . مرغان . به طور عام نام هر جانور بالدار پرندة تخم گذار که بدنش از پر پوشیده شده باشد. مق خروس . ؛قاطی ~ها شدن کنایه از: ازدواج کردن ، زن گرفتن . ؛ ~یک پا دارد کنایه از: روی حرف و نظر خود ایستادن ، یکدنگی ، لجبازی ....