کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشش 3 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کنیف
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پوشش ، پرده . 2 - سپر. 3 - مستراح .
-
پوست
فرهنگ فارسی معین
(اِ.)1 - بیرونی ترین بخش بدن جانوران . 2 - پوشش بیرونی ساقه . 3 - پوشش تخم جانور و دانة گیاه . ؛ ~ کسی کنده شدن (کن .) متحمل عذاب شدید شدن .
-
پوسته
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - بیرونی ترین بخش پوست . 2 - پوشش اندام های درونی بدن . 3 - بخش کوچکی از پوست که یاخته های آن مرده است و از بقیة پوست جدا می شود. 4 - پوشش بیرونی دانه .
-
کپسول
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ فر. ] (اِ.) 1 - غشا یا پوشش یا ساختار دیگری که بافت یا اندامی را دربر - می گیرد. 2 - پوشش لعاب مانندی معمولاً از جنس پلی ساکارید که لایه ای محافظ به دور برخی باکتری ها می سازد، پوشینه . (فره ). 3 - دارویی که دارای پوشش ژلاتینی شبیه به کپسول اس...
-
پوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - جامه ، پوشش . 2 - خیمه ، چادر. 3 - زره ، جوشن . 4 - در ترکیب با بعضی واژه ها معنای فاعلی می دهد مانند: زره پوش . 5 - در ترکیب با بعضی واژه ها معنای مفعولی می دهد مانند: گالی پوش .
-
پرده
فرهنگ فارسی معین
(پَ دِ) (اِ.) 1 - پوشش ، حجاب . 2 - پارچه ای که بر پنجره بیاویزند. 3 - نوا، گاه . 4 - هر یک از بخش های نمایش که با افتادن پرده ، صحنه عوض می شود. 5 - مجازاً آن چه که مانع خوب دیدن یا شنیدن می شود. 6 - لایة نازکی از بافت ها که سطح اندام را می پوشاند....
-
کاسه
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ازع . ] (اِ.) 1 - پیاله ، ظرف . 2 - کوس . 3 - بیرونی ترین پوشش گل . ؛~ی داغ تر از آش کنایه از: واسطه ای که از صاحب حق بیشتر جوش می زند. ؛~ ای زیر نیم ~بودن کنایه از: نیرنگی در کار بودن . ؛ ~کوزة کسی را به هم زدن کنایه از: شر و فساد و خ...
-
آیینه
فرهنگ فارسی معین
(یِ نِ) [ په . ] ( اِ.) = آینه . آئینه : 1 - تکه شیشه ای که با جیوه پشت آن را پوشش می دهند تا بتوان صورت هر چیزی را به واسطة نور در آن منعکس کرد. 2 - مجازاً هر چیز صاف و براق . 3 - (کن .) دل عارف . ؛~ی عیب شکستن (کن .) ترک عیب جویی کردن . ؛~ در شه...