کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشش 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خفتانه
فرهنگ فارسی معین
(خِ نِ) (اِ.) پوشش ، پالان .
-
غطاء
فرهنگ فارسی معین
(غِ) [ ع . ] (اِ.) پرده ، پوشش .
-
ناغول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - نردبان . 2 - سقف و پوشش بالای پلکان .
-
سلطقی
فرهنگ فارسی معین
(سَ طَ) (اِ.) نوعی از پوشش قلندران است که پاره ها از آن آویخته باشد.
-
کپسول
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ فر. ] (اِ.) 1 - غشا یا پوشش یا ساختار دیگری که بافت یا اندامی را دربر - می گیرد. 2 - پوشش لعاب مانندی معمولاً از جنس پلی ساکارید که لایه ای محافظ به دور برخی باکتری ها می سازد، پوشینه . (فره ). 3 - دارویی که دارای پوشش ژلاتینی شبیه به کپسول اس...
-
ساتر
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) پوشاننده ، پنهان - کننده . 2 - (اِ.) پوشش .
-
ستر
فرهنگ فارسی معین
(س تْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پوشش ، حجاب . 2 - پرده .
-
کنیف
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پوشش ، پرده . 2 - سپر. 3 - مستراح .
-
باحجاب
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) دارای پوشش اسلامی .
-
غلاف
فرهنگ فارسی معین
(غِ یا غَ) [ ع . ] (اِ.) پوشش ، پوششی برای اشیایی مانند کتاب ، شمشیر و...
-
کاغذ دیواری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) کاغذ کمابیش ضخیم ، بادوام و معمولاً دارای نقش ، برای پوشش دیوارها.
-
مخاط
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِ.) پوشش منفذدار و مرطوب حفره های داخلی برخی اندام ها.
-
پوست
فرهنگ فارسی معین
(اِ.)1 - بیرونی ترین بخش بدن جانوران . 2 - پوشش بیرونی ساقه . 3 - پوشش تخم جانور و دانة گیاه . ؛ ~ کسی کنده شدن (کن .) متحمل عذاب شدید شدن .
-
پوسته
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - بیرونی ترین بخش پوست . 2 - پوشش اندام های درونی بدن . 3 - بخش کوچکی از پوست که یاخته های آن مرده است و از بقیة پوست جدا می شود. 4 - پوشش بیرونی دانه .
-
غشاوه
فرهنگ فارسی معین
(غَ یا غِ یا غُ وِ) [ ع . غشاوة ] (اِ.) 1 - پرده ، پوشش . 2 - تیرگی چشم .