کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پوده
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (ص .) کهنه ، پوسیده .
-
رمیم
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) پوسیده .
-
شخش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) کهنه ، پوسیده .
-
فرسودن
فرهنگ فارسی معین
(فَ دَ) 1 - (مص ل .) ساییده شدن . 2 - کهنه و پوسیده شدن . 3 - (مص م .) ساییدن . 4 - کهنه و پوسیده کردن .
-
رفات
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . ] (اِ.) پوسیده ، شکسته .
-
رمام
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.)جِ رمه ؛ استخوان های پوسیده .
-
پد
فرهنگ فارسی معین
(پُ) ( اِ.) = پود. پده : چوب پوسیده که آن را آتش گیره کنند، حراق .
-
پیفه
فرهنگ فارسی معین
(فِ) (اِ.) چوب پوسیده که به جای آتشگیره به کار ببرند؛ پد، پود.
-
رث
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) کهنه ، پوسیده ، فرسوده . ج . رثاث .
-
پرهازه
فرهنگ فارسی معین
(پَ زِ یا زَ) ( اِ.) رکوی سوخته و چوب پوسیده که بر زیر سنگ چخماق نهند و چخماق زنند تا آتش در آن گیرد.
-
تباهانیدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ دَ) (مص م .) 1 - پوسیده کردن . 2 - ویران کردن . 3 - فاسد ساختن .
-
رمه
فرهنگ فارسی معین
(رُ مَّ) [ ع . رمة ] (اِ.) 1 - پارة رسن پوسیده ، ریسمان پاره . 2 - پیشانی .
-
فرسوده
فرهنگ فارسی معین
(فَ دِ) (ص مف .) 1 - ساییده . 2 - کهنه و پوسیده شده . 3 - آزرده شده .
-
طناب
فرهنگ فارسی معین
(طِ یا طَ) [ ع . ] (اِ.) ریسمان ، رسن ، رشتة کلفت . ؛ با ~ (پوسیدة ) کسی توی چاه رفتن کنایه از: فریب کسی را خوردن و به اعتماد او دست به کاری زدن .
-
فاسد
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (ص .) 1 - ضایع ، خراب . 2 - پوسیده ، گندیده . 3 - پوچ . 4 - بی اثر. 5 - بد - خُلق . 6 - در فارسی به معنی زن بدکاره .