کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوست سگ به روی کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پوست پیراستن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) دباغی کردن .
-
پوست کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - پوست گرفتن . 2 - قشری از مغز جدا کردن . 3 - غیبت کردن . 4 - صریح گفتن .
-
پوست پیرا
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) دباغ ، چرمگر.
-
پوست کلفت
فرهنگ فارسی معین
(کُ لُ) (ص مر.) 1 - کنایه از: آدم بی غیرت . 2 - کسی که در سختی ها تحملش زیاد است .
-
پوست کلفتی
فرهنگ فارسی معین
(کُ لُ)(حامص .) 1 - بی شرمی ، بی غیرتی . 2 - مقاومت در سختی ها.
-
پوست کنده
فرهنگ فارسی معین
(کَ دِ) (ص مف .) کنایه از: صریح ، بی پرده .
-
سیاه پوست
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) هر یک از افراد یکی از چهار گروه بزرگ نژادهای انسانی ، بومی قارة آفریقا که پوستی تیره ، موهای مجعد و لب های کلفت برآمده دارند.
-
پاک و پوست کنده
فرهنگ فارسی معین
(کُ کَ دِ) (ص مر.) آشکار، صریح .
-
پوست باز کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) 1 - پوست کندن . 2 - راز دل را گفتن .
-
پوست باز کرده
فرهنگ فارسی معین
(کَ دِ) (ق .) بی پرده ، آشکار.
-
پوست خر کن
فرهنگ فارسی معین
(خَ کَ) (ص فا.) 1 - کنایه از: آدم حریص و آزمند. 2 - اندک بین .
-
پوست و استخوان شدن
فرهنگ فارسی معین
(تُ اُ تُ خا. شُ دَ) (مص ل .) لاغر و بسیار نزار شدن .
-
جستوجو در متن
-
خاراندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) = خارانیدن : با سرِ ناخن روی پوست بدن (خود یا دیگری ) را برای برطرف کردن خارش کشیدن .
-
خزیدن
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - روی سینه و شکم خود را به روی زمین کشیدن . 2 - آهسته به جایی درآمدن و در کنجی نهان شدن .