کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوست بر پوست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تجلید
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - جلد کردن (کتاب و م انند آن ). 2 - پوست کندن یا پوست پوشانیدن بر چیزی .
-
خالکوبی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) عمل نقش زنی به وسیلة سوزن بر پوست بدن .
-
ماه گرفتگی
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تِ) (اِ.) 1 - خسوف . 2 - لکة سرخی در پوست بدن به ویژه صورت ، بر اثر رشد بیش از حد مویرگ های پوست .
-
تاول
فرهنگ فارسی معین
(وَ یا وِ) (اِ.) برآمدگی و تورم پوست بر اثر سوختگی یا ساییدگی .
-
رق
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) هر چیز نازک ، پوست نازک که بر آن چیزی نویسند.
-
لک و مک
فرهنگ فارسی معین
(لَ کُ مَ) (اِمر.) خال های سرخ و سیاه و متعدد و بدون برآمدگی بر پوست .
-
اقشعرار
فرهنگ فارسی معین
(اِ ش ِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - موی بر اندام به پا خاستن . 2 - فراهم آمدن پوست ها از ترس .
-
پیس
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) نوعی بیماری پوستی که بر روی پوست لکه های سفید پیدا می شود. 2 - (ص .) ابرص ، پیسه .
-
پینه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) 1 - تکه پارچه ای که بر قسمت پاره شدة جامه دوزند. 2 - پوست کلفت و ضخیم شدة کف دست در اثر کار زیاد.
-
نی پیچ
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (اِمر.) لولة ساخته از مفتول یا غیره که بر او آن پوست یا پارچه گرفته ، یک سر آن به قلیان متصل است و سر دیگر به دهان (به هنگام کشیدن قلیان ).
-
جوش
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِمص .) جوشش ، غلیان . 2 - آشفتگی . 3 - هیجان ، اضطراب . 4 - (اِ.) دانه ای ریز که بر پوست بدن ظاهر می شود. 5 - شورش دل .
-
قاشر
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - خراشنده و جدا کنندة پوست . 2 - دارویی که بر اثر سوزاندن قسمت های سطحی جلد قسمتی از آن را از قسمت های عمقی جلد جدا کند از قبیل قسط و زرآوند.
-
سلعت
فرهنگ فارسی معین
(سَ عَ) [ ع . سلعة ] (اِ.) 1 - سر - شکستگی هر مقدار که باشد؛ ج . سلعات ، سلاع . 2 - آن که پوست بشکافد. 3 - آژخ که بی درد بر اندام پدید آید. 4 - خنازیر.
-
صدیع
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - شیر دوشیدة سرد شده که پوست تنک مانندی بر روی آن بسته باشد. 2 - شکافته ، شکاف زده . 3 - نیمه از هر چیز شکافته ، به دو نیم . 4 - صبح .
-
قشعریره
فرهنگ فارسی معین
(قُ عَ رَ یا رِ) [ ع . قشعریرة ] 1 - (مص ل .) ناگاه مو بر بدن خاستن از احساس مکروهی یا از تصور آن . 2 - جمع شدن پوست بدن . 3 - (اِمص .) لرزش ، لرزه ، لرز.