کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوستکَن دستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پوست
فرهنگ فارسی معین
(اِ.)1 - بیرونی ترین بخش بدن جانوران . 2 - پوشش بیرونی ساقه . 3 - پوشش تخم جانور و دانة گیاه . ؛ ~ کسی کنده شدن (کن .) متحمل عذاب شدید شدن .
-
پوست خر کن
فرهنگ فارسی معین
(خَ کَ) (ص فا.) 1 - کنایه از: آدم حریص و آزمند. 2 - اندک بین .
-
کن
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِ.) بخیه ، بخیه ای که به لباس یا چیز دیگر زنند.
-
تخته پوست
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) پوست تخت ، پوست خشک شدة گوسفند که بر روی آن نشینند.
-
پوست پیراستن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) دباغی کردن .
-
پوست کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - پوست گرفتن . 2 - قشری از مغز جدا کردن . 3 - غیبت کردن . 4 - صریح گفتن .
-
پوست پیرا
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) دباغ ، چرمگر.
-
پوست تخت
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) پوست خشک شدة حیوانات به ویژه گوسفند که برای نشستن از آن استفاده می کنند.
-
پوست کلفت
فرهنگ فارسی معین
(کُ لُ) (ص مر.) 1 - کنایه از: آدم بی غیرت . 2 - کسی که در سختی ها تحملش زیاد است .
-
پوست کلفتی
فرهنگ فارسی معین
(کُ لُ)(حامص .) 1 - بی شرمی ، بی غیرتی . 2 - مقاومت در سختی ها.
-
پوست کنده
فرهنگ فارسی معین
(کَ دِ) (ص مف .) کنایه از: صریح ، بی پرده .
-
سیاه پوست
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) هر یک از افراد یکی از چهار گروه بزرگ نژادهای انسانی ، بومی قارة آفریقا که پوستی تیره ، موهای مجعد و لب های کلفت برآمده دارند.
-
بنه کن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) (اِمر.) حرکت دسته جمعی یک خانواده یا یک دسته از جایی به جایی .
-
پاک کن
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِمر.) ماده پلاستیکی نرمی که در کارخانه به صورت قالبی ساخته شده است و برای پاک کردن نوشته به کار می رود.
-
جامه کن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) (اِمر.) سربینه ، رخت کن حمام .