کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پود
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نخ های افقی پارچه .
-
واژههای مشابه
-
تار و پود
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِمر.) 1 - تارهای طول و عرض پارچه . 2 - اساس و پایة هر چیز.
-
جستوجو در متن
-
فود
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پود.
-
فلات
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (اِ.) تار، تار پارچه . مقابل پود.
-
پد
فرهنگ فارسی معین
(پُ) ( اِ.) = پود. پده : چوب پوسیده که آن را آتش گیره کنند، حراق .
-
پیفه
فرهنگ فارسی معین
(فِ) (اِ.) چوب پوسیده که به جای آتشگیره به کار ببرند؛ پد، پود.
-
دفته
فرهنگ فارسی معین
(دَ تِ) (اِ.) آلتی فلزی دسته دار شبیه شانه که بافندگان پارچه هنگام بافتن پارچه آن را در دست گیرند و روی پود را می کوبند تا آن چه بافته شده جابه جا و محکم شود.
-
مخمل
فرهنگ فارسی معین
(مَ مَ) [ ع . ] (اِ.) پارچة لطیف نخی یا ابریشمی که پرزهای نرم دارد. ؛ ~کبریتی مخمل دارای تار نخی و پود راه راه برجسته .