کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پهنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پهنه
فرهنگ فارسی معین
(پَ نِ) (اِ.) 1 - ساحت ، میدان . 2 - وسعت . 3 - نوعی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است .
-
واژههای مشابه
-
پهنه باختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) با پهنه بازی کردن .
-
جستوجو در متن
-
پهن
فرهنگ فارسی معین
(پَ هَ) (اِ.) = پهنه : شیری که به سبب مهربانی در پستان مادر طغیان کند، پهنه .
-
بستر
فرهنگ فارسی معین
(بِ تَ) [ په . ] ( اِ.) 1 - تُشک ، جای خواب . 2 - پهنه ، ساحت . 3 - زمینه و امکان برای کاری . 4 - پهنه ای که آب بر آن جریان دارد.
-
برگچه
فرهنگ فارسی معین
(بَ چِ) (اِمصغ .) تقسیمات کوچکتر یک پهنة برگ ، برگک ، برگ کوچک .
-
وسعت
فرهنگ فارسی معین
(وُ عَ) [ ع . وسعة ] (اِمص .) 1 - گشادگی ، گشادی . 2 - فراخی ، پهنه .
-
استراتوس
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ فر. ] (اِ.) ابری لایه لایه که پهنة آسمان را می پوشاند و معمولاً باران - زاست ، ابر لایه ای .
-
باتلاق
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) = باطلاق : پهنة زمینی که به علت نداشتن راه زه کشی ، رطوبت در آن اشباع شده ، به حالت سست و اسفنجی در آمده ، گاه تمام یا بخشی از آن را آب فراگرفته ، یا گیاهانی بر آن روییده است .
-
میدان
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ په . ] (اِ.) 1 - پهنه زمین ، عرصه . 2 - محوطه ای که چند خیابان بدان وصل می شود، فلکه . ج . میادین . 3 - زمین یا محوطة بازی و مسابقه .
-
دامن
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) = دامان : 1 - بخش پایین جامه . 2 - کنارة هر چیز. 3 - گستره ، پهنه . 4 - آغوش ، بغل . ؛~آلوده بدکار، بدنام . ؛~از چیزی برافشاندن ترک آن چیز کردن . ؛ ~افشاندن الف - کوچ کردن ، سفر کردن . ب - ترک کردن ، روگرداندن . ؛~ به کمر زدن کنایه ا...