کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنجره کشتی یا هواپیما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سکان
فرهنگ فارسی معین
(سُ کّ) [ ع . ] (اِ.)اسباب هدایت وسیله - های شناور یا پرنده مثل کشتی و هواپیما.
-
طیاره
فرهنگ فارسی معین
(طَ یّ رَ یا رِ) [ ع . طیارة ] (ص .) مؤنث طیار. 1 - کشتی تیزرو. 2 - هواپیما.
-
فروند
فرهنگ فارسی معین
(فَ وَ) (اِ.) 1 - چوبی که در پس می انداختند تا در باز نشود. 2 - سکان کشتی . 3 - بادبان کشتی . 4 - واحد شمارش کشتی و هواپیما.
-
کانتینر
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - جعبة فلزی بزرگی با ابعاد استاندارد که کالا در آن قرار داده می شود و آن را وسیلة قطار یا کشتی یا هواپیما یا کامیون حمل می کنند، بار گُنج . (فره ). 2 - مجازاً: تریلی ، کامیون .
-
فهه
فرهنگ فارسی معین
(فِ هَ یا هِ) (اِ.) چوبی که کشتی بانان بدان کشتی رانند، پاروی کشتی .
-
کابین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - اتاقکی که از مصالح سبک ساخته شده باشد. 2 - هر یک از اتاق های داخلی کشتی ، جایگاه مخصوص خلبان در هواپیما و مانند آن . (فره ).
-
ناوچه
فرهنگ فارسی معین
(چَ یا چِ) (اِمصغ .) کشتی جنگی کوچک .
-
مجدفه
فرهنگ فارسی معین
(مِ دَ فَ یا فِ) [ ع . مجدفة ] (اِ.) پاروی کشتی .
-
اسکله
فرهنگ فارسی معین
(اِ کَ یا کِ لِ) [ معر. ] (اِ.) در اصل ایتالیایی به معنای بندر، بارانداز کشتی .
-
پروانه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) اسبابی به صورت چرخ پره دار چرخان یا پنکه مثل پروانة کشتی .
-
سفینه
فرهنگ فارسی معین
(سَ نَ یا نِ) [ ع . سفینة ] (اِ.) 1 - کشتی . 2 - جُنگ ، مجموعه ای شامل اشعار.
-
کشتی
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) 1 - ورزش دونفری که هدف از آن به پشت خواباندن یکی به وسیلة دیگری است . مجازاً: تلاش و کوشش جسمی یا ذهنی بسیار سخت . 2 - زنار، کمربند.
-
مچمچه
فرهنگ فارسی معین
(مَ مَ چَ یا چِ) (اِ.) آوازی که کشتی گیر به هنگام شروع کشتی - - آنگاه که دستی به بازو می زند - - برمی آورد و سپس دست حریف را می گیرد.
-
تیک آف
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ انگ . ] (اِمص .) 1 - یک باره به حرکت درآوردن اتومبیل یا موتور سیکلت به شکلی که چرخ های آن از زمین اندکی فاصله بگیرد. 2 - از زمین برخاستن یا بلند کردن هواپیما. 3 - پریدن یا بلند شدن از تختة شیرجه یا تختة پرش .
-
چترباز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - کسی که با چتر نجات از هواپیما به زمین فرود آید. 2 - سربازی که به وسیلة چتر نجات در خاک دشمن یا میدان جنگ فرود آید. 3 - (عا.) طفیلی .