کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنبه را پاک کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پنبه درگوش
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (ص مر.) غافل ، پند نشنو.
-
پنبه شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) 1 - نرم و سفید شدن . 2 - نرم و هموار شدن . 3 - گریختن . 4 - متفرق و پریشان گردیدن . 5 - از کسی بی موجب بریدن ، به هرزه بریدن . 6 - بیهوده شدن ، باطل و بی سود ماندن کار و سخن های پیشین .
-
پهلوان پنبه
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ بِ)(اِمر.) پهلوان دروغین .
-
چوب پنبه
فرهنگ فارسی معین
(پَ بِ) (اِمر.) نوعی چوب سبک که از پوست درختان مخصوص به اندازه های مختلف سازند، و برای بستن سر بطری و مانند آن به کار برند.
-
جستوجو در متن
-
منزه
فرهنگ فارسی معین
(مُ نَ زِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - پاک کننده . 2 - پاک داننده . 3 - در تصوف : سالکی که ذات حق را به صفت تنزیه شناسد و از حیثیت ظهور در مناظر ندیده و ندانسته باشد.
-
گوش پاک کن
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِمر.) میله ای کوچک و باریک که بر سر آن پنبه پیچیده اند و برای پاک کردن گوش به کار می رود.
-
پاک سازی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - پاک کردن جایی . 2 - مجازاً: بیرون کردن یا بازنشسته کردن کارمند یا عضوی از یک موسسه .
-
اخلاص
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پاک کردن ، ویژه کردن . 2 - (مص ل .) دوستی پاک و بی ریا داشتن ، خلوص نیت داشتن .
-
ساده کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - سهل کردن ، آسان نمودن . 2 - پاک کردن ، خالی کردن . 3 - اطلس کردن ، ستردن نقش و نگار. 4 - ستردن موی ، تراشیدن موی . 5 - چیزی را از چیزی جدا کردن مثلاً طلا را از نقره و عسل را از موم .
-
استلات
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - غذای اطراف کاسه را با انگشت پاک کردن و خوردن . 2 - کنایه از: خوردن تا ته ظرف .
-
پارو کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ)(مص م .) روبیدن ، پاک کردن .
-
محو
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ستردن ، زایل کردن . 2 - نابود کردن . 3 - پاک کردن نوشته .
-
تخته پاک کن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ ) (اِمر.) قطعه ای اسفنج یا نمد که از آن برای پاک کردن تخته سیاه یا وایت برد استفاده می کنند.
-
تبرئه
فرهنگ فارسی معین
(تَ رِ ئِ) [ ع . تبرئة ] (مص م .) 1 - پاک کردن . 2 - رفع اتهام کردن .