کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پلهسپر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سپر
فرهنگ فارسی معین
(س پَ) [ په . ] (اِ.) ابزاری جنگی از جنس فلز یا چرم که برای سالم ماندن از ضربات شمشیر و نیزه از آن استفاده می کردند. ؛ ~ بلای کسی شدن کنایه از: خطر یا دشواری مربوط به او را پذیرفتن .
-
پله
فرهنگ فارسی معین
(پَ لِ یا لَ) (اِ.) = فله : شیر حیوان نوزاییده ؛ فله ، آغوز، زهک .
-
پله
فرهنگ فارسی معین
(پِ لِّ) (اِ.) 1 - هر مرتبه و پایه از نردبان . 2 - هر یک از مجموع پایه هایی که برای بالا رفتن از سطح زمین به اطاق یا بام و مانند آن و پایین آمدن از آن سازند ج . پلکان . ؛ ~ برقی سیستم انتقال از یک طبقه به طبقة دیگر توسط برق با سرعتی معادل سرعت انسان...
-
پله
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) پول ، وجه .
-
پله
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - مایة کم ، سرمایة اندک . 2 - موی اطراف سر. 3 - کفة ترازو. 4 - درختی است .
-
پی سپر
فرهنگ فارسی معین
( ~. سِ پَ)1 - (ص فا.)رونده ، سالک . 2 - (ص مف .) پایمال شده ، لگدکوب شده .
-
سپر افکندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ کَ دَ) (مص ل .) تسلیم شدن .
-
پول و پله
فرهنگ فارسی معین
(لُ پَ لِ) (اِمر.) (عا.) پول زیادی .