کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پس ،پس بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هوا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) (عا.) اوضاع ، احوال ، شرایط . ؛ ~ پس بودن کنایه از: نامناسب و معمولاً خطرناک بودن اوضاع .
-
نم
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ په . ] (اِ.) 1 - رطوبت . 2 - قطره . 3 - آب اندک . ؛ ~ پس ندادن (عا.) خسیس بودن ، بخیل بودن .
-
ی
فرهنگ فارسی معین
(پس .) به آخر کلمه درآید و نشانة نکره بودن باشد: پادشاهی ، مردی ، گلی .
-
تسنن
فرهنگ فارسی معین
(تَ سَ نُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پیرو سنت بودن . 2 - عقیدة کسانی که پس از پیامبر، ابوبکر را خلیفه می دانند.
-
کشک
فرهنگ فارسی معین
(کَ شْ) (اِ.) 1 - تَه ماندة ماست یا دوغ که پس از جوشاندن خشک کنند. 2 - مجازاً: هیچ ، پوچ . ؛ ~ ِ خود را سابیدن سرش به کار خودش بودن .
-
کلاه
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) سرپوش و هر چیزی که از پارچه و پوست و نمد و جز آن سازند و جهت پوشش بر سر گذارند و آن انواع گوناگون دارد: شاپو، نظامی ، مردانه ، زنانه ، ایمنی ، آهنی ، حصیری و مانند آن . ؛ ~ دو تن تو هم رفتن کنایه از: اختلاف پیدا کردن ، از هم ناراحت شدن ....