کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پسلایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لایه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) طبقه ، طبقة زمین .
-
پس
فرهنگ فارسی معین
رفتن (پَ. رَ تَ)(مص ل .)1 - عقب رفتن . 2 - تنزل کردن .
-
پس
فرهنگ فارسی معین
(پَ) 1 - (حر اض .) پشت ، عقب ، آن سوی . 2 - (ق .) پشت سر، دنبال . 3 - پس از همه ، آخر کار. 4 - (حر رب .) آن گاه ، آن وقت . 5 - از این رو، بنابراین . 6 - (اِ.) قسمت عقب ، مؤخر. 7 - دبر، کون . ؛~ و پیش جابه جا، به صورتی غیر از صورت اصلی . ؛~ پسکی ع...
-
پس
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ په . ] (اِ.) پسر، پور.
-
بای پس
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ انگ . ] (اِ.) نوعی عمل جراحی که در آن برای تغییر مسیر یکی از جریان های طبیعی بدن مجرایی فرعی را در محل پیوند می زنند.
-
پس آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ دَ) (مص م .) مراجعت دادن ، برگرداندن چیزی .
-
پس شاشیدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - بد شدن حال پیش از بهبودی . 2 - عقب رفتن ، تنزل کردن .
-
پس گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~گِ رِ تَ) (مص م .) چیز داده را گرفتن ، بازگرفتن ، واستدن ، متاع فروخته شده را از مشتری بازگرفتن و رد بهای آن .
-
پس انداختن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. اَ تَ) (مص م .) 1 - تأخیر کردن . 2 - پس انداز کردن . 3 - (عا.) کنایه از: بچه به دنیا آوردن .
-
پس آب
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِمر.) 1 - آب پس مانده ، آبی که از تبخیر یا تقطیر چیزی می گیرند. 2 - چایی که چند بار آب جوش را در آن ببندند و چای کم رنگ و بی مزه ای به دست آورند.
-
پس آهنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. هَ) (اِمر.) آهنی باشد که کفشگران در پس کفش نهند تا به آن کفش را فراخ کنند آنگاه که قالب را در کفش کنند.
-
پس افت
فرهنگ فارسی معین
(پَ . اُ) (اِ. ص .) 1 - بدهی عقب افتاده . 2 - اندوخته ، ذخیره .
-
پس افتادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اُ دَ) (مص ل .) 1 - عقب افتادن ، عقب ماندن . 2 - افتادن به پشت و مردن .
-
پس افکندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ کَ دَ) (مص م .) پس انداز کردن ، ذخیره کردن .
-
پس انداز
فرهنگ فارسی معین
(پَ اَ) (اِ.) ذخیره ، اندوخته .