کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پسر
فرهنگ فارسی معین
(پِ سَ) [ په . ] (اِ.) 1 - فرزند، طفل . 2 - فرزند نرینه ، پور.
-
جستوجو در متن
-
رایکا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پسر. پسر محبوب ، معشوق .
-
حفید
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) زاده ، پسرِ پسر.
-
ابن
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (اِ.)1 - فرزند نرینه ، پسر. 2 - پسر، یکی از اصول سه گانة مسیحی ، پدر، پسر، روح القدوس .
-
اغلان
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ تر. ] ( اِ.) پسر، پسربچه .
-
رود
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) فرزند، پسر یا دختر.
-
شاهپور
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) پسر شاه ، شاهزاده .
-
امرد
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) [ ع . ] (ص .) 1 - بی ریش ، پسر.2 - پسر بدکار، مفعول .
-
بن
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] (ص .) ابن ، پسر.
-
پس
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ په . ] (اِ.) پسر، پور.
-
پور
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) پسر، فرزند نرینه .
-
پورمند
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص .) پسردار، صاحب پسر.
-
کلوک
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (ص . اِ.) پسر کوچک .
-
لوت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پسر ساده ، امرد، تاز.