کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پری زده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پری دیدن
فرهنگ فارسی معین
(پِ. دَ) (مص م .) کنایه از: دیوانه شدن .
-
پری افسا
فرهنگ فارسی معین
(پَ. اَ) (ص فا.) مانند پری ، افسونگر، جن گیر، پری سای ، پری بند، پری خوان .
-
پری بند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (ص مر.) نک پری افسا.
-
پری چهر
فرهنگ فارسی معین
(پَ. چِ) (ص مر.) = پری چهره : آن که چهره اش به زیبایی چهرة پریان است ، زیبا، خوب روی ، خوش صورت .
-
پری خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص فا.) نک پری افسا.
-
پری زاده
فرهنگ فارسی معین
(پَ دِ) (ص مف .) 1 - فرزند پری . 2 - بچة بسیار زیبا.
-
پری نژاد
فرهنگ فارسی معین
(پَ . نِ) (ص مر.) 1 - پری زاده . 2 - معشوق . 3 - زیباروی .
-
سه پری
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ) (اِ. ص .) 1 - تیری که سه پر مرغ داشته باشد. 2 - مجازاً: تیزرو.