کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرچم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرچم
فرهنگ فارسی معین
(پَ چَ) [ تر. ] (اِ.)1 - طره ، کاکل ، منگوله - ای از مو که بر سر نیزه ، علم و گردن اسب می آویختند. 2 - زبانة آتش . 3 - علم ، درفش ، رایت . 4 - بخش های میله مانند گل که تخم ها در آن قرار دارند.
-
جستوجو در متن
-
درفش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) پرچم ، علم .
-
بیرق
فرهنگ فارسی معین
(بِ رَ) [ تر. ] ( اِ.)پرچم درفش . ج . بیارق .
-
رایت
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ ع . رایة ] (اِ.) پرچم ، درفش .
-
لواء
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِ.) پرچم ، بیرق . ج . الویة .
-
الویه
فرهنگ فارسی معین
(اَ یِ) [ ع . الویة ] (اِ.) جِ لوا؛ پرچم ها.
-
برافراشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ تَ) (مص م .) 1 - بالا بردن پرچم . 2 - بنا کردن ساختمان .
-
توغ
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) 1 - پرچم . 2 - عَلَم بزرگی که بر سر آن پنجه است و در ایام عزاداری پیشاپیش دسته حرکت می دهند.
-
مطرد
فرهنگ فارسی معین
(مِ رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نیزة کوتاه . 2 - پرچم ، درفش . ج . مطارد.
-
صبح گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِ.) 1 - هنگام صبح ، بامدادان . 2 - برنامه ای که معمولاً هر روز در پادگان ها یا مراکز نظامی با بالا بردن پرچم و خواندن سرود و مراسم رژه انجام می شود.
-
علامت کش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ) [ ع - فا. ] (ص فا.)1 - علم - دار، کسی که پرچم را حمل می کند. 2 - کسی که در محرم علم را بر دوش گرفته پیشاپیش دسته حرکت می کند.
-
بساک
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ په . ] ( اِ.) 1 - تاجی از گل ها و ریاحین که پادشاهان و بزرگان روزهای عید و جشن و مردان در روز دامادی بر سر می گذاشتند. 2 - پرچم گل که دانه های گرده درون آن می باشد.
-
سپیدار
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) درختی است از تیرة بیدها دارای گونه های مختلف ، دو پایه و گل هایش کاملاً برهنه و بدون جام و کاسه و پرچم یا مادگی فقط برگک کوچکی در بغل دمگل خود دارد. بلندی آن تا بیست متر می رسد.
-
علامت
فرهنگ فارسی معین
(عَ مَ) [ ع . علامة ] (اِ.) 1 - نشان ، نشانی . 2 - در فارسی به معنای پرچم ، درفش . 3 - صلیب مانندی ساخته شده از آهن با تزئینات مخصوص به خود که در محرم هنگام عزاداری پیشاپیش دسته حرکت می دهند.