کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرستار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرستار
فرهنگ فارسی معین
(پَ رَ) [ په . ] (ص فا.) 1 - خدمتکار، خادم . 2 - غلام ، کنیز. 3 - کسی که خدمت بیماران می کند.
-
جستوجو در متن
-
زوار
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص . اِ.) خدمتکار، پرستار.
-
تیمارخوار
فرهنگ فارسی معین
(خا) (اِ.) 1 - غمخوار. 2 - پرستار.
-
تیماردار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - غمخوار. 2 - پرستار، خدمتکار.
-
لله
فرهنگ فارسی معین
(لَ لِ) (اِ.) مردی که مربی و پرستار کودک است .
-
بهیار
فرهنگ فارسی معین
(بِ) ( اِ.) پرستار، آن که پس از طی دوره های خاصی اجازه دارد بخشی از وظایف پرستاران را انجام دهد.
-
حاضنه
فرهنگ فارسی معین
(ضَ نِ) [ ع . حاضنة ] (ص فا.) دایه ، پرستار کودک .
-
داه
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - دایه . 2 - پرستار. 3 - زن باردار.
-
دده
فرهنگ فارسی معین
(دَ دَ) [ تُر. ] (اِ.) پرستار کودک که زن باشد. ج . ددگان ، دادگان .
-
امه
فرهنگ فارسی معین
(اَ مَ یا مِ) [ ع . امة ] ( اِ.) پرستار، کنیز، خادمه . ج : اماء.
-
دایه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ په . ] (اِ.) 1 - شیردهنده ، پرستار کودک . 2 - قابله . ؛~ دلسوزتر از مادر آن که به دروغ خود را مهربان و فداکار جلوه دهد.
-
نرس
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ انگ . ] (اِ.) فردی که در زمینة اصول علمی و مهارت های حرفه ای مراقبت و درمان بیماران تحصیل کرده و در آن تبحر داشته باشد، پرستار. (فره ).
-
کنیزک
فرهنگ فارسی معین
(کَ زَ) (اِمصغ .) 1 - دخترک . 2 - پرستار زن خرد. 3 - دخترک یا زنکی که بَرده باشد.
-
آر
فرهنگ فارسی معین
1 - (اسم فاعل ) پسوند فاعلی و آن به آخر مصدر مرخم = سوم شخص مفرد ماضی پیوندد و صفت فاعلی را سازد: خریدار، پرستار، فرماندار. 2 - پسوند مفعولی (اسم مفعول ) گرفتار، کشتار. 3 - پسوند اسم مصدر و آن در اصل « تار» است در مصادر مختوم به « تن »، و « دار» است ...