کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پررو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پررو
فرهنگ فارسی معین
(ی )(پُ) (ص مر.)دریده ، بی شرم . بی حیا.
-
جستوجو در متن
-
رو دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) گستاخ کردن ، پُررو کردن .
-
نرگدا
فرهنگ فارسی معین
(نَ گِ) (اِمر.) گدای پررو.
-
سرتق
فرهنگ فارسی معین
(س تِ) (ص .) (عا.) پُررو، لجوج .
-
بیرو
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِمر.) کیسه ، کیسة پول . 2 - (ص مر.) بی شرم ، پُررو.
-
دریده
فرهنگ فارسی معین
(دَ دِ) (ص مف .) 1 - پاره شدن . 2 - (ص .) (عا.) بی شرم ، پررو.
-
سمج
فرهنگ فارسی معین
(س مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - زشت ، ناپسند. 2 - بی حیا، پررو، ج . سماج .
-
نخکله
فرهنگ فارسی معین
(نَ کَ لَ) (اِ.) گردویی که پوست سخت داشته باشد. 2 - کنایه از: آدم بی شرم و پررو.
-
کنه
فرهنگ فارسی معین
(کَ نِ) (اِ.) 1 - حشرة ریزی که به پوست بدن حیوان یا انسان می چسبد و از طریق منافذ پوست خون را می مکد. 2 - کنایه از: آدم سمج و پررو.