کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرداختن
فرهنگ فارسی معین
(پَ تَ) [ په . ] (مص م .) 1 - ادا کردن ، کارسازی کردن . 2 - جلا دادن . 3 - به انتها رسانیدن .4 - شرح دادن . 5 - خالی کردن ، خلوت کردن . 6 - دور کردن ، جدا کردن . 7 - آهنگ کار کردن ، به کاری دست زدن . 8 - از کاری فارغ شدن . 9 - آماده کردن ، ترتیب دادن...
-
جستوجو در متن
-
اشتغال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) مشغول شدن ، پرداختن .
-
وام گزاردن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) (مص م .) پرداختن وام و بدهی .
-
تصوف
فرهنگ فارسی معین
(تَ صَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) صوفی شدن ، به عرفان پرداختن .
-
رهیافت
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمص .) راه پرداختن به یک مسئله یا موقعیت یا شیوة تفکر دربارة آن ها، رویکرد.
-
گیر دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) (عا.)بند کردن ، به کسی یا موضوعی پرداختن و از آن دست نکشیدن .
-
پرواسیدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ دَ) (مص ل .) 1 - پرواز کردن . 2 - ساختن و پرداختن ، فراغ یافتن . 3 - لمس کردن ، دست مالیدن .
-
تأدیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ) [ ع . تأدیة ] 1 - (مص م .) گزاردن ، پرداختن . 2 - (اِمص .) پرداخت .
-
تعرض
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - به کاری پرداختن . 2 - دست درازی کردن .
-
تفریغ
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خالی کردن ظرف از آنچه در آن است . 2 - پرداختن و فراغت از کاری .
-
چله نشستن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ شَ تَ) (مص ل .) مدت چهل روز به عبادت و ریاضت پرداختن .
-
سلفیدن
فرهنگ فارسی معین
(سُ لْ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - سرفه کردن . 2 - پولی به عنوان رشوه یا تعارف پرداختن ، پولی را به اجبار دادن .
-
سلم
فرهنگ فارسی معین
(سَ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گردن نهادن ، تحت اختیار درآمدن .2 - پرداختن بهای جنس بیش از تحویل گرفتن آن .
-
ممارست
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ سَ) [ ع . ممارسة ] (مص ل .) تمرین کردن ، به کاری به طور پیوسته پرداختن .