کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرداخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرداخت
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (مص مر.) 1 - آرایش . 2 - جلا، صیقل .
-
واژههای مشابه
-
پرداخت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ)(مص م .) جلا دادن ، برق انداختن .
-
پیش پرداخت
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِمر.) پولی که پیش از موعد مقرر به کارگران و حقوق بگیران پرداخت شود، مساعده .
-
جستوجو در متن
-
هاشور
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) پرداخت کردن .
-
ماهانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) شهریه ، پولی که هر ماه پرداخت می شود.
-
مطال
فرهنگ فارسی معین
(مَ طّ) [ ع . ] (ص .) دیرکننده در پرداخت وام .
-
بدحساب
فرهنگ فارسی معین
(بَ. حِ) (ص .) خصوصیات کسی که حساب و کتاب درستی ندارد و بدهی خود را به موقع پرداخت نمی کند.
-
برات
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) نوشته ای است که به موجب آن دریافت یا پرداخت پول را به دیگری واگذار کنند.
-
پیش آگهی
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (اِمر.) آگهی ای که پیش از زمان پرداخت سند، برای وام دار فرستاده می شود، اخطاریه .
-
حواله کرد
فرهنگ فارسی معین
(حَ لِ کَ) [ ع . فا. ] (اِمر.) پول یا چیزی که پرداخت آن به دیگری واگذار می شود.
-
خراج برگرفتن
فرهنگ فارسی معین
(خَ. بَ. گِ رِ تَ) (مص م .) از پرداخت مالیات معاف کردن .
-
خوش حساب
فرهنگ فارسی معین
( ~. حِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) کسی که وام و بدهی خود را در سر وعده پرداخت کند.
-
دباغت
فرهنگ فارسی معین
(دَبّ غَ) [ ع . ] (مص م .) پرداخت کردن پوست حیوانات .