کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرخور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرخور
فرهنگ فارسی معین
(پُ. خُ)(ص فا.) آن که بسیار می خورد.
-
جستوجو در متن
-
ماکول
فرهنگ فارسی معین
(ص .) شکمخواره ، پرخور.
-
اکول
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (ص .) پرخور، شکم باره .
-
لوت باره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (ص مر.) پرخور، حریص .
-
رژد
فرهنگ فارسی معین
(رَ ژْ) (ص .) 1 - پرخور. 2 - آزمند.
-
شکمو
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ) (ص مر.) (عا.) پرخور.
-
کتنبر
فرهنگ فارسی معین
(کَ تَ بَ) (ص .) پرخور، تنبل .
-
لت انبار
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ) (ص مر.)شکم پرست ، پرخور.
-
اکال
فرهنگ فارسی معین
(اَ کّ) [ ع . ] (ص .) 1 - پرخور، بسیار - خور. 2 - کنایه از: هوی و هوس .
-
شکم بنده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ دِ) (ص مر.) 1 - پرخور، شکم پرست . 2 - (کن .) نوکری که به نان فقط چاکری کند.
-
فراخ شکم
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش کَ) (ص مر.) 1 - کسی که شکم بزرگ دارد. 2 - کنایه از: پرخور، شکم پرست .