کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پا بلند کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب پا
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) میرآب ، کسی که در تقسیم آب نظارت کند.
-
پنج پا
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِمر.) 1 - خرچنگ . 2 - برج چهارم از دوازده برج فلکی ، برج سرطان .
-
پا دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) فرصت مناسب پیش آمدن .
-
پا درمیانی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص .) مجازاً: میانجیگری و واسطه شدن جهت آشتی و یا از میان بردن اختلاف طرف های دعوا، وساطت .
-
پا کوتاه
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - حیواناتی که پای کوتاه دارند. 2 - ویژگی بعضی از گیاهان که کوتاه بودن بوته های آن را در مقایسه با بوته های دیگر نشان می دهد.
-
پابه پا
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق مر.) 1 - قدم به قدم . 2 - برابر، همراه .
-
پیل پا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) قدح بزرگ شرابخوری .
-
چوب پا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) عصا.
-
زاغ پا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) کنایه از: سرزنش .
-
سخت پا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) پایدار.
-
سیماب پا
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) کنایه از: گریزپا.
-
هشت پا
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِمر.) اختاپوس .
-
هم پا
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص .) (عا.) همراه ، رفیق .
-
آش پشت پا
فرهنگ فارسی معین
(ش ِ پُ تِ) (اِمر.) آشی که پس از رفتن عزیزی به مسافرت درست می کنند و به فقرا می دهند.
-
بی دست و پا
فرهنگ فارسی معین
(دَ تُ) (ص .) مجازاً فاقد زیرکی ی ا ورزیدگی لازم برای کار و فعالیت ، دست و پاچلفتی .