کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پای کسی را به بند کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پای برآوردن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. وَ دَ) (مص ل .) پایکوبی ، رقص .
-
پای پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) گریختن ، سرتافتن .
-
پای داشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمص .) ایستادگی .
-
پای کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص ل .) از پا درآوردن .
-
پای آور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص مر.) بزرگ ، توانا، باقدرت .
-
پای باز
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) رقاص .
-
پای بازی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) رقص ، پایکوبی .
-
پای باف
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) = پای بافنده : جولاهه ، بافنده .
-
پای خست
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (ص مف .) لگدکوب .
-
پای کوب
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) نک پاکوب .
-
پای کوبی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) = پاکوبی : 1 - عمل کوفتن پای بر چیزی . 2 - (کن .) رقص .
-
پای ماچان
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) کفش کن ، درگاه .
-
پای مزد
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِمر.) نک پارنج .
-
جستوجو در متن
-
تبکیت
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خاموش کردن ، زبان بند کردن . 2 - زدن کسی را به شمشیر و چوب دستی . 3 - پیش آمدن کسی را به مکروه . 4 - غلبه کردن به حجت .