کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پایه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص فا.)1 - بلندمرتبه ،صاحب - منصب .
-
گران پایه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . یِ) (ص مر.) گران قدر، بلند - مرتبه .
-
جستوجو در متن
-
تخته شنا
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ِ) (اِمر.) تخته ای باریک و دراز با پایه ای کوتاه که ورزشکار دست ها را به آن تکیه می دهد و به ورزش شنا می پردازد.
-
دیزندان
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) سه پایه ای آهنین که دیگ مسین را بر بالای آن گذارند و طعام پزند.
-
بارفیکس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) میله ای که به طور افقی روی دو پایة عمودی نصب شده و روی آن نرمش و ورزش خاصی انجام می دهند.
-
دیگپایه
فرهنگ فارسی معین
(یَ یا یِ) (اِمر.) 1 - سه پایة آهنین که دیگ را روی آن می گذارند. 2 - نامِ ستاره ای است در صورت فلکی چنگ رومی ، نسرواقع .
-
هر
فرهنگ فارسی معین
دری (هَ دَ) (ص نسب .) منسوب به هر در. 1 - آنکه هر لحظه به دری روی آرد و به خانه ای رود؛ هر جایی . 2 - بی پایه ، بی اساس ، بی ربط .
-
کرسی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) چهار پایه ای پهن ، کوتاه و چهارگوش که در زمستان در زیر آن منقل می گذارند و بر رویش لحاف اندازند و در زیر آن خود را گرم کنند.
-
میز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) وسیله ای دارای چهار پایه که بر روی آن لوازم تحریر می گذارند و چیز می نویسند یا ظرف غذا چینند و جز آن . ؛ ~گرد الف - جلسة مذاکره ای که در آن هر یک از شرکت کنندگان اجازه دارد در بحث شرکت کند و نظر خود را بیان دارد. ب - (کن .) مقام ، مسند.
-
ستون
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) 1 - پایة سنگی یا چوبی یا سیمانی که در زیر بنا سازند. 2 - دیرک خیمه . 3 - دسته ای از سربازان که پشت سر هم در یک خط حرکت کنند.
-
رتبه
فرهنگ فارسی معین
(رُ بَ یا بِ) [ ع . رتبة ] (اِ.) 1 - درجه ، منزلت ، مقام . 2 - درجه ای از درجات اداری ، فرهنگی ، قضایی یا نظامی که حقوق ماهیانه خاص به حساب آن تعلق می گیرد. اشل ، پایه . ج . رتب .
-
غلتک
فرهنگ فارسی معین
(غَ تَ) (اِ.) 1 - سنگی استوانه ای شکل که روی بام های کاهگلی می غلتانند تا کاهگل سفت و محکم شود، بام غلتان . 2 - وسیله ای برای تسطیح جاده و هموار ساختن آسفالت تازه خیابان ها. 3 - چوبی گرد و میان سوراخ که آن را پایة ارابه کنند. ؛روی ~ افتادن کنایه ...
-
انجیر
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) = انجیل : تین ، درختی از تیرة گزنه ها و جزو دستة توت ها دارای میوه ای شیرین و گوشت دار با ویتامین های A ، B ، C و بر خلاف توت یک پایه است و گل های نر و ماده اش بر روی یک درخت است . و انواع مختلفی دارد.
-
کومولوس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) ابرهای جدا از هم و معمولاً چگال با خطوط مرزی واضح که نمای آن ها به شکل خاکریز یا گنبد یا برج های در حال افزایش و گسترش است و برآمدگی بخش فوقانی آن ها اغلب به گل کلم شباهت دارد؛ بخش های رو به آفتاب این ابرها غالباً سفید درخشان و پایة آن ...