کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص .) کسی که دست یا پایش ناقص باشد.
-
احنف
فرهنگ فارسی معین
(اَ نَ) [ ع . ] (ص .) انسان یا حیوانی که پایش کج باشد.
-
چنگلوک
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (ص .) انسان یا حیوانی که انگشتان دست و پایش معیوب و ضعیف باشد.
-
لنگ
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص .) انسان یا حیوان که پایش آسیب دیده باشد و نتواند به درستی راه رود.
-
محجل
فرهنگ فارسی معین
(مَ حَ جَّ) [ ع . ] (ص .) اسبی که دست و پایش سفید باشد.
-
پا در گل
فرهنگ فارسی معین
(دَ گِ) (ص مر.) 1 - آن که پایش در میان گل و خاک است . 2 - گرفتار. 3 - خجل ، شرمسار.
-
قلج
فرهنگ فارسی معین
(قُ) (اِ.) چهارپایی (اسب ، استر، خر) که دو پایش از هم جدا و دور باشد و مهره های زانوهایش نزدیک و به هم پیوسته ، چنان که هنگام راه رفتن برهم ساید.
-
مخلف
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آن که کسی را جانشین خود کند، جانشین کننده . 2 - آن که وعدة خلاف کند. 3 - در فارسی : کبوتر بچه ای که پر بر پایش رسته باشد. 4 - پسر خوش شکل .
-
مونیتور
فرهنگ فارسی معین
(مُ تُ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - دستگاهی در رایانه (کامپیوتر) برای پاییدن و مشاهدة فعالیت ها در سیستم پردازشی به منظور تحلیل های بعدی ، صفحة نمایش رایانه ، نمایش گر. 2 - (در مخابرات ) شخص یا سیستم ناظر بر محیط یا صحنه یا دستگاه ، پایش گر. (فره ).