کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پایان
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - آخر هر چیز. 2 - نهایت ، انتها.
-
واژههای مشابه
-
پایان نامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِمر.) رساله ای که در پایان دورة تحصیلی می نویسند؛ تز.
-
شکم پایان
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ) (اِمر.) جانورانی که روی ماهیچه های شکم خود می خزندو راه می روند.
-
جستوجو در متن
-
آخر
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (ص .) پسین ، پایان ، انجام . ؛~ ِ خط بودن کنایه از: پایان عمر را طی کردن .
-
خاتمه دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) پایان دادن امری را، به پایان رسانیدن .
-
متناهی
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) به پایان رسیده ، آنچه انتها و پایان داشته باشد.
-
منتها
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . منتهی ' ] 1 - (اِمف .) به پایان رسیده . 2 - (اِ.) پایان ، انجام . 3 - (ص .) آخر، آخرین . ؛~ الیه پایان ، انتها.
-
ناتمام
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص .) پایان نیافته .
-
اختتام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) به پایان بردن ، تمام کردن . 2 - (اِمص .) پایان ، ختم ، آخرکار.
-
تز
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) پایان نامه ؛ رساله ای که دانشجو پس از به پایان رساندن تحصیلات در رشتة تحصیلی خود می نویسد.
-
مختتم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ تَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) به پایان برده . 2 - (اِ.) پایان . مق مقدمه .
-
انجام
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) پایان ، انتها.
-
بون
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = بن : نهایت و پایان هر چیز، بیخ .