کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاکردن (کفش و غیره) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جیر
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پوست دباغی شدة نرم که از آن لباس ، کفش ، کیف و غیره تهیه کنند.
-
پاشنه کش
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ) (اِمر.) اسبابی به شکل یک صفحه منحنی باریک و دراز و معمولاً دسته دار که پس از فرو بردن نوک پا در کفش آن را پشت پا می گذارند تا پشت کفش خم نشود و به آسانی بتوان کفش را پوشید.
-
اسکیت
فرهنگ فارسی معین
(اِ کِ) [ انگ . ] ( اِ.) صفحة مخصوصی به اندازة زیرة کفش با چرخ های کوچک که در زیر کفش می بندند و بر روی زمین سخت و هموار یا یخی سُر می خورند.
-
نعلین
فرهنگ فارسی معین
(نَ لَ یا لِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تثنیة نعل . 2 - یک جفت کفش . 3 - نوعی کفش بدون پاشنه و با رویة کوتاه و نوک برگشته .
-
گالش
فرهنگ فارسی معین
(لِ یا لُ) [ فر. ] (اِ.) کفش لاستیکی که یا مستقیماً آن را به پا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند.
-
پوتین
فرهنگ فارسی معین
[ فر . ] (اِ.) کفش محکم و ساق بلند.
-
جمشاک
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) کفش ، پای افزار. چمشاک و جمشک نیز گویند.
-
کفاش
فرهنگ فارسی معین
(کَ فّ) (ص . اِ.) آن که کفش دوزد و فروشد، کفشدوز.
-
لب چین
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) قسمی کفش ستبر و خشن سربازی .
-
نجیر
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِ.) آهار و سریشی که جولاهگان و کفش دوزان و صحافان بکار برند.
-
پغاز
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) = بغاز: چوبکی باشد که درودگران در شکاف چوب نهند تا زود شکافد، چوبکی که کفشدوزان در فاصلة کفش و کالبد فرو برند تا کفش گشاده شود؛ پهانه ، پانه ، فانه ، گاوه ، گوه .
-
سابوتاژ
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ فر ] (اِ.) خرابکاری عمده در کارخانه ، معادن ، قطار آهن و غیره ؛ تخریب پل ها، جاده ها و غیره .
-
پینه دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) پاره دوز، کسی که کفش های کهنه و پاره را می دوزد.
-
شتره زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) (مص ل .) (عا.) با کفش های پاره و قدم نامنظم راه رفتن .
-
مسحی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) نوعی کفش که صلحا و امرا در پا می کردند.