کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاشنهگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پاشنه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] ( اِ.) 1 - بخش عقب پای آدمی ، پاشنا، عقب . 2 - قسمتی از کفش که پاشنه روی آن قرار می گیرد. 3 - قسمتی از در که در روی آن می چرخد. 4 - استخوانی درشت و کوتاه که تکیة آدمی و دیگر حیوان هنگام ایستادن بر آن باشد. ؛ ~ در خانة کسی را درآوردن ...
-
گاه
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.)1 - آهنگ ، آواز.2 - (پس .)به صورت پسوند در نام های آهنگ های موسیقی به کار رود: سه گاه ، چهارگاه .
-
گاه
فرهنگ فارسی معین
1 - (پس .) علامت اسم زمان که در آخر کلمه درمی آید مانند شامگاه صبح گاه ، و علامت اسم مکان نیز می باشد مانند دانشگاه ، آرامگاه . 2 - (اِ.) زمان ، وقت . 3 - عصر، دوره .
-
گاه
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - تخت شاهی ، سریر. 2 - مسند. 3 - جا، مکان . 4 - بوتة زرگران .
-
گاه گاه
فرهنگ فارسی معین
(ق .) به ندرت ، کم و بیش .
-
گاه به گاه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق مر.) وقت به وقت ، بعضی اوقات .
-
پاشنه بلند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ لَ) (ص مر.) کفشی که پاشنة آن بلند باشد. مق . پاشنه کوتاه .
-
پاشنه خواب
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص مر.) کفشی که پاشنة آن بخوابد. مق پاشنه نخواب .
-
پاشنه کش
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ) (اِمر.) اسبابی به شکل یک صفحه منحنی باریک و دراز و معمولاً دسته دار که پس از فرو بردن نوک پا در کفش آن را پشت پا می گذارند تا پشت کفش خم نشود و به آسانی بتوان کفش را پوشید.
-
آن گاه
فرهنگ فارسی معین
(ق .) 1 - آن زمان ، آن وقت . 2 - پس از آن ، سپس ، بعد.
-
ارویس گاه
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِمر.) (در آداب دینی زرتشتی ) سنگ بزرگی است چهار گوشه که آلت های مخصوص از قبیل هاون و دستة هاون و برسمدان و طشت و ورس را بر روی آن می نهند.
-
پناه گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) جایی که برای حفظ جان و سلامتی به آن پناه برند، جای استوار، پناه جای .
-
پیشین گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) وقت نماز ظهر.
-
تخت گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - محل تخت . 2 - محل جلوس شاه . 3 - پایتخت .
-
تکیه گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - جای تکیه دادن . 2 - پشتی . 3 - پشت و پناه . 4 - آن چه وزن جسمی را تحمل کند (فیزیک ).