کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاش
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِمص .) پاشیدن ، برافشاندن . 2 - امر از «پاشیدن ». 3 - در کلمات مرکب ، مانند: نمک پاش ، آب پاش ، مخفف پاشنده است . 4 - پریشان ، افشان .
-
واژههای مشابه
-
آب پاش
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) آلتی دسته دار و سر پهن و سوراخ سوراخ برای آب دادن به گیاهان .
-
گلاب پاش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - (ص فا.) آن که گلاب پاشد. 2 - (اِ.) ظرفی بلورین و غیره دارای لوله که در آن گلاب ریزند و از لولة آن گلاب پاشند.
-
ریخت و پاش
فرهنگ فارسی معین
(تُ)(مص مر.) 1 - کارهای در هم و بر هم . 2 - زیاده روی در خرج .
-
جستوجو در متن
-
جذاذ
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (اِ.) ریز، خرده پاش .
-
دوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آلتی مشبک مانند سر آب پاش که در گرمابه به شیر آب بندند و در زیر آن شستشو کنند. ؛ ~ گرفتن : حمام کردن .
-
گلابدان
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) ظرفی مانند تُنگ کوچک دسته دار باگردن باریک و بلند و معمولاً دارای لوله که در آن گلاب می ریزند، گلاب پاش .
-
آب بندی
فرهنگ فارسی معین
(بَ)(حامص . اِ. )1 - بستن مسیر آب . 2 - عایق کردن جایی یا چیزی در برابر نم و رطوبت . 3 - تنظیم شدن موتور ماشین یا هر دستگاه دیگری . 4 - ریختن آب در سماور، آب پاش و غیره .
-
انژکتور
فرهنگ فارسی معین
(اَژِتُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - سوخت پاش ، پستانک سوراخ دار در مشعل گازوییلی که سوخت به شکل خاصی از آن به بیرون پاشیده می شود. 2 - دستگاه تزریق سوخت در موتورهای دیزلی یا بنزینی .