کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پارسا
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - پاک دامن ، زاهد. 2 - ایرانی . 3 - عارف ، دانشمند.
-
جستوجو در متن
-
تزهید
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) زاهد کردن ، پارسا خواندن .
-
ناسک
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِفا.) پرهیزکار، پارسا. ج . نساک .
-
متزهد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ زَ هِّ) [ ع . ] (اِفا.) پارسا، زاهد.
-
متقی
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَّ) [ ع . ] (اِفا.) پرهیزگار، پارسا.
-
متورع
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) پارسا، پرهیزگار.
-
پرهیزکار
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص فا.) 1 - پارسا، خویشتن دار. 2 - قانع .
-
تنسک
فرهنگ فارسی معین
(تَ نَ سُّ) [ ع . ] (مص ل .) عابد شدن ، پارسا شدن .
-
ترهب
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ هُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پارسا شدن ، راهب شدن . 2 - پرستش .
-
تزهد
فرهنگ فارسی معین
(تَ زَ هُّ) [ ع . ] (مص ل .) زهد ورزیدن ، پارسا شدن .
-
تقدس
فرهنگ فارسی معین
(تَ قَ دُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پاک بودن . 2 - پارسا بودن .
-
راهب
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (اِ.) عابد مسیحی ، پارسا و گوشه نشین . جِ رهبان ، راهبین .
-
راهبه
فرهنگ فارسی معین
(هِ بِ) [ ع . راهبة ] (ص .) زن ترسای پارسا ج . راهبات .
-
زاهد
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (ص .) پارسا، عابد، آن که دنیا و خوشی های آن را برای آخرت ترک می گوید.