کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَدٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ید
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ ع . ] (اِ.) دست . ج . ایدی . ایادی .
-
ید
فرهنگ فارسی معین
(یُ) [ فر. ] (اِ.) جسمی است جامد، بلوری و خاکستری مایل به سیاه در آب حل نمی شود ولی در الکل محلول است و در داروسازی مورد استفاده قرار می گیرد.
-
ید طولی
فرهنگ فارسی معین
(یَ دِ لا) [ ع . ] (ص مر.) مهارت ، زبردستی ، توانایی .
-
جستوجو در متن
-
ایدی
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ ید؛ دست ها، دستان .
-
مستطاع
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِمف .) چیزی که به دست آید و در ید قدرت شخص باشد.
-
ایادی
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ ایدی ؛ ججِ یَد. 1 - دست ها. 2 - دستیاران . 3 - نعمت ها.
-
هالوژن
فرهنگ فارسی معین
(لُ ژِ) [ فر. ] (اِ.) نام هر یک از چهار شبه فلزی که در ترکیب با فلزات نمک می سازند این چهار شبه فلز عبارتند از: کلر، فلوئور، برم ، ید.